تصویری خیالی از زرتشت (در عقب تصویر) و بطلمیوس در جلو. نقاشی از رافائل، مکتب آتن، پیرامون ۱۵۱۰ میلادی. Wikipedia |
پیام زرتشت
بهترین گفته را با گوش بشنوید
و با اندیشه ی روشن بنگرید
سپس هر مرد و هر زن از شما
از این دو راه نیکی و بدی
یکی را برای خود بر گزیند.
این آئین را پیش از آنکه
روز بزرگ فرا رسد دریابید.
یسنا ۳۰ -۲
آفرین باددر زبان هندی مثلی است که میگویند "گر میخواهی گیتا را بهرام بیاموزی هم باید گیتا را خوب بدانی و هم رام را خوب بشناسی". گر چه این مثل در مورد مترجمان زبان هم صادق است ولی منظور اصلی معلم و متعلم یا استاد و شاگرد است نسبت بموضوع درس وقتی درس استادی یک زبان قدیمه و غیره مستعمل باشد کار تدریس به مراتب سخت تر و تفهیم و تفاهم دشوارتر خواهد بود.
درسهای گاتهائیرا که پژوهنده دانشمند آقای علی اکبر جعفری برای دانشمندان کلاس اوستای انجمن فرهنگ ایران باستان تالیف و تدوین کردند نتیجه کوشش و زحماتیست که در طی چندین سال کار و تجربه بدست آمده و براستی هم آموزنده و سودمند است و هم استادانه و عالمانه فراهم گشته و غیر از اینهم نمیبایست باشد زیرا آقای جعفری علاوه بر اینکه خود ایرانی و بچند لهجه زبانهای ایرانی آشنایی دارند مدتها در نزد دانشمند نامی پارسی یعنی دستور مانکجی دالا (daalla) دستور بزرگ شهر کراچی به تحصیل زبانهای اوستا و پهلوی و علوم دینی و زرتشتی پرداخته و نیز سالهایی چند در شبه قاره هند و پاکستان بفرا گرفتن زبان سانسکریت و لهجههای دیگر هندی و اردو و مذاهب هند مشغول بودهاند و کسیکه خط و زبان کتب دینی ایرانی و هند یعنی اوستا و ودا را بخوبی فرا گرفته باشد در ارائه نظر نسبت به آئین زرتشتی و برهمایی صاحب نظر و ذیصلاح خواهد بود زیرا تنها با دانستن زبان اوستا نمیتوان بمحیط زندگانی و عقاید و اداب و رسوم و آئین و فرهنگ قوم آریایی در هنگام پیدایش اشوزرتشت پی برد بلکه این اطلاع و دانش هنگامی رسا و کامل میگردد که بمطالب و مضامین وداها بخصوص ریک ودا پی برده باشیم. علاوه بر این زبان سانسکریت مکمل زبان اوستاست و هر جا ابهامی مورد دستور زبان یا معنی واژهای از اوستا پیش آید آنرا میتوان بخوبی از روی لغات و دستور زبان سانسکریت حل کرد و به نتیجه دلخواه رسید.
با خواندن ودا میتونیم بخوبی دریابیم که چگونه اندیشه و فکر توده مردم آریایی اسیر و گرفتار پنجههای نیرومند پیشوایان دینی آنزمان بوده و بچه علت اشو زرتشت آزادی فکر و عقیده را تعلیم داده است.
و آنگاه چنین نتیجه میگیریم که اگر موبدان عصر ساسانی از مضمون و مفهوم کامل آنها اطلاع درستی داشته اولا چرا اجازه دادهاند بخش گاتها بجای سر آغاز در میان یسنا قرار گیرد و ثانیا بچه علت قربانی چهار پایان را بنام و بخشنودی اهورا مزدا ی جان بخش جهت شادی روان درگذشتگان و ایزدان بویژه ایزدمهر دستور میدادند. اگر موبدان عصر ساسانی پی بفلسفه سپنتا مینو و انگره مینو برده بودند بچه علت سراسر ادبیات وسیع پهلوی پر از شرح مقابله هورمزد و اهریمن است.
پس با در نظر گرفتن این حقایق تاریخی و دینی اگر امروز افراد دانشمندی چون استاد پورداوود یا آقای جعفری و مانند آنان درصدد روشن ساختن امیغهای کیش زرتشت برآیند و اخگر فروزان تعلیم وخشور را از زیر خاکستر اوهام بیرون کشند و بنمایانند باید با صمیم قلب از آنان سپاسگزار بود و بدانها درود فرستاد و روزافزونی تعداد آنان را از پروردگار توانا خواستار شد.
وخشور بزرگ میفرماید:
"هر دانایی باید دیگران را از دانش خود بهرهمند سازد چه بیش از این نشاید نادان سر گشته بماند". زیرا که بدترین رنج برای دانایان این است که در میان مشتی نادان بسر برند و بزرگترین خوشبختی برای آنان هنگامی فراهم شده که اطرافیانشان آنها را درک کنند و گفتارشان را بجان و دل بپذیرند و به پیروی آنان پردازند.
گفتار نخست
زرتشت اسپنتمان
سرآغاز:
ما هر کاری را برای خواست ویژهای و منظور خاصی انجام میدهیم و هرگز برای هیچ دست به کاری نمیزنیم.
بیگمان آن پاکمرد هم در پیام خود خواستی را دنبال میکرده و چه بهتر که در همین آغاز سخن از خواست او آگاه گردیم. او پیام خود را چنین آغاز میکند.
ای مزدا، اینک دستها را در نماز افراشته،
پیش از هر چیز،
خرسندی مینوی افزاینده را خواستارم
و میخواهم همه کارهای خود را
از روی راستی و پاکی انجام دهم
و خرد خود را با منش نیک تو همساز سازم
تا روان افرینش را
خشنود و خرسند گردانم.
یسنا ۲۸ -
او کیستنامش زرتشت است و دلداده خدا است. پیامش در صورت سرودهایی نقض ولی فشرده بدست ما رسیده و آنرا گاتها یا گاهان مینامیم.
از سرودهایش میدانیم که نامش "زرتشتر - Zarathushtra" و نام خانوادگی ش "سپتم - Spitama" یا "سپتم - Spitama" است و او از خاندان "هیچت اسپ - Haecataspa" میباشد - کسانی از اوستاشناسان نامش را ساخته از دو واژه میدانند:
یکی "زرث - zarath" بمعنی زرد و زال و پیر و دیگری "اشتر - ushtra" که همان شتر است و این نام را "زرد شتر" یا "پیر شتر" معنی می کنند.
سپتام زرتشتر یا زرتشتر سپتام را در فارسی امروزین زرتشت اسپنتمان میخوانیم.
انسانی کامل
از گاتها پیدا است که زرتشت در هنگام سرودن سرودهای خود مردی بود دانا، بینا، سخن دان، سخنور، سخنران. او به آرزوی خود رسیده بود و پاسخهای پرسشهای خود را یافته بود. او پس از نگریستن و اندیشیدن و بازنگریستن و باز اندیشیدن، چه در پیرامون خود و چه در پیرامون جهان، به راز زندگی دست یافته بود و به حقیقت پی برده بود.او از خود کاملا مطمئن بود و هیچ نیازی به روی آوردن به کسی نداشت. اگر پرسشی داشت در درون خود مینگریست و از اهورامزدا میپرسید و پاسخ را درمی یافت. او استاد استادان بود.
این چیزها را ما از گاتها میفهمیم و گرنه خود او هیچ گونه ادعایی نکرده. نه خدا است و نه پسر خدا، نه دم از اناالخق میزند و نه من اعظم شانی را به رخ دیگران میکشد. او انسان است، انسانی کامل، انسانی که خود به کمال رسیده همه کوشش و تلاش خود را بر آن میگمارد که دیگران به کمال برساند و جهانی خرسند پدید آورند. او در برابر هر چیزی که در راه پیشرفت ایستاده است برخاسته و با خود پیمان بسته که "تا تاب و توانایی دارم مردم را بسوی راستی خواهم رهنمود."
زرتشت کجایی بود
لهجه ی گاتها لهجه ی خراسانی است. هجای گاتها هجای ریگ ویدی است که در آن زمان در باختر رود سند روا بود. سبک گاتها هم سبک ریگ ویدی است. پس زرتشت سرودهای خود را، حتی آن بندها را هم که در آن گله میکند یارانش کم اند و نمیداند به کدام سرزمین روی آورد، به همین لهجه و هجا و سبک سروده. از مردمان و خاندانهایی نام میبرد که بستگی به خراسان و سرزمینهای سند و پنجاب دارند. پندارهایی که زرتشت با آنها میجنگند، پندارهایی ریگ ویدی است. زمان ریگ وید زمانی است که هنوز تیرههای آریایی به باختر زمین ایران سرازیر شده برای خود میهنی تازه نساخته بودند. زرتشت در محیطی بوده که ویژه آریاییان بوده و هیچگونه گفتگو از بیگانگان نا آریایی در میان نیست در جایی که در آن زمان زمینهای میانه و باختری ایران امروزین پر از این بیگانگان بود که باید گفت بیگانه نبودند و بومی بودند. در گاتها کوچکترین اشارهی به هیچ کشوری یا سرزمینی نشده و تنها نامی که برده شده از آن "بوم یا کشور هفتم" است که همان "ایرانویچ - Airyanam. Aaeja" اوستایی است و آن همان سرزمینی است که امروز بخشهایی از خراسان و افغانستان و آسیای مرکزی را در بر دارد. گفتگوهای اوستا همه اش از خراسان زمین است. شاه گشتاسب را بلخی نوشتهاند. همه اینها نشان میدهد که زرتشت از شرق بود و در همان شرق بکار خود پرداخت.
داستانها تا توانسته اند به زندگانی زرتشت پر و بال و شاخ و برگ دادهاند و با معجزه های پی در پی گزاف گفته اند و مردی را که به جنگ همه گونه پندار گری و خرافات برخاسته بود، گرفتار رسومات و قربانیهایی خونین کردند و به چیزی که روی نکردهاند و نه فهمیدن و نه فهمانیده اند، همان سخنان بلند و بی مانند آن پاکمرد است.
سرودهای زرتشت
من برای توای اشا، ای راستی
و برای توای وهومنه، ای منش نیک
و برای تو مزدا اهورا، ای خدای دانای زندگانی،
سرودهایی بسرایم
که کس نسروده.
یسنا ۲۸ - ۴
و
اما سرود را در اوستا و سانسکریت "گاتا - گاتها" گویند. در نبشتههای
اوستایی که دردست داریم، این نام کمابیش چهل بار آمده که بیشتر در صیغه ی
جمع یاد شده. ناگفته نماند که این نام در خود "گاتها" نیامده و همانگونه که
خواهیم دید شاید زرتشت آن را به "مانثرا - Manthra" یعنی پیام
میشناخته.از اوستا این را هم میدانیم که گاتها دارای پنج سرود است.
این بخش بندی از آن روی نیست که زرتشت یکی پس از دیگری پنج سرود سرایید و بس بلکه از روی وضع شعر و شمارههای شعر در هر بند است.
چنان به نظر میرسد که این کار را برای آن کرده اند که هم هنگام سرودن آهنگ ویژه ی هر یک از وزنها و سرودها را بهتر و روانتر بخوانند و هم آنها را آسانتر به یاد بسپارند.
گاتها ی پنجگانه
هر یکی از پنج گاتها را به نام نخستین واژه ی بند نخست یاد میکنیم. نخستین گاتها را اهنود (اهنویتی -ahunavaiti) نام است و معنی آن در بردارنده ی اهون وییریو ( اهونور یا یثااهو وییریو) است.
نامهای چهار گاتها ی دیگر نیز از واژههای نخستین بند هر یک گرفته شده است. گاتهای دوم اشتود (اشتویتی - Ushtavaiti) یا در بردارنده ی واژه ی " اشتا" است و همین جور گاتهای سوم سپنتمند (سپنتا مینیو - Spenta Mainyu) و چهارم وهوخشتر (وهوخشترا - Vohu Xshathra) و پنجم وهشتواشست (وهشتواشتی - Vahishtoishti) است. هر یکی از پنج گاتها دارای یک یا چندین "هأتی - Haiti" یا به زبان پهلوی "هات" میباشد و این واژه را میتوان فصل یا بخش ترجمه کرد.
در نامه پهلوی "شایست و نه شایست" آمده که گاتها ی پنجگانه رویهمرفته دارای ۲۷۸ بند و ۱۰۱۶ شعر و ۵۵۶۷ واژه میباشد. در نامه دیگر پهلوی که "زادسپرم" نام دارد، نیز ۱۰۱۶ شعر و به اعتباری از ۶۶۶۶ واژه ی گاتها ی یاد گردیده ولی از روی نبشته ی دانشمند پارسی شادروان ایرج تاراپور والا، گاتها با شمردن "اهونور" و ایری من اشیا" دارای ۲۴۰ بند ۹۲۳ شعر و کمابیش ۵۷۰۰ واژه میباشد.
و در این فشرده کتابچه است که مغز آنچه زرتشت به جهانیان ارزانی داشت گزارده شد، فشرده کتابچهای که پارهای بس کوچک ولی گوهری بس درخشان در نبشتههای اوستا بس نمایان است.
ما این را نیک میدانیم که بندهای گاتها مانند دوبیتیهای فارسی فشرده و کوتاه شده هستند که اندیشههای بس بلند را در بر دارند. بیگمان هر بندی پارهای از گفتاری از نثر بود که متن آنرا در دست نداریم و باشد که در همان آغاز به یاد سپرده نشده. شعر را جان سخن دانستن شیوهای است باستانی و نبشتههای سانسکریت و پالی و اوستا و دیگر در زمانهای دور و نبشتههای پارسی، مانند گلستان سعدی در زمانهای خودمان بهترین نمونههای آن است. همین فشردگی سخن و بیگمان احتیاطی که خوانندگان در خواندان این بندها میکردند، بطوریکه به گفته "وسپرد" که یکی از بخشهای ارزنده ی اوستا است آنها را "بی هیچ گسستگی و بی هیچ لغزش" میسرودند، باعث شده که امروز ما گاتها را به اندازهای دست نخورده می بینیم که حتی ویژه گیهای آن لهجه ی بسیار کهن برای ما نگهداشته شده.
در اینجا باید بر روان آن پاکان درود فرستاد و آفرین گفت که این سپرده را سینه به سینه و دهان به دهان تا ما رسانیده اند و امروز ما چنان مییابیم که خود زرتشت با ما در گفتگو است، همانطور که هزارها سال پیش با یاران خود همسخن بود.
زمانی که زرتشت در آن چشم گشود
نزد شما روان افرینش به گریه افتاد
"چرا مرا آفریدید؟
که مرا ساخت؟
خشم، ستم، جور، درشتی و زور
سخت گرفتارم کرده.
مرا جز شما نگهبان دیگری نیست.
مرا به پناه گاه خوبی راه نمایید".
یسنا ۲۹ - ۱
جهانی
که از خشم و جور و ستم مینالد. همه بستوه آمده اند و نمیدانند به که
روی آورند از یک سوی تازه کسانی زندگی چادرنشینی و در بدری را رها کرده
انجمنی برپا کرده به زندگانی و آبادانی پرداخته اند و دست به ساختن خانه و
ده و شهر و کشور زده اند ولی از دست راهزنان بیابانی و ستمکاران خانه بدوش
آرام ندارند و زمانی آسوده نیستند و از سوی دیگر کسانی خود را پیشوایان مذهبی خوانده زندگی را بر مردم
بیچاره تنگ کردهاند. اینان به گفتههای خود نمایندگان خدایانی هستند که در
رشک و خشم از راهزنان هم جلو زدهاند.زرتشت حقیقت را در مییابد
آن کسی آئین پاک را تباه میکند
که زمین و خورشید را با چشمانی روشن نگریستن را
بدترین کارها میشمارد،
که به دروغ گویان ارمغانها پیشکش میکند،
که آبادیها را ویران میسازد،
که به درستکاران آزار میرساند.
یسنا ۳۲ - ۱۰
زرتشت در پی حقیقت میرودزرتشت بر همه بدگمان شد و از همه روی گرداند.
میگویند زرتشت برای مدت ده سال از مردم دور گشت و روی به طبیعت آورد و گوشه ی خاموشی و کنج تنهایی را در دامن طبیعت زیبا برگزید تا در ژرفا ی رازهای سپهر فرو رود و حقیقت را دریابد.جستجوی حقیقت در گاتها این گفته را راست مینمایاند. در سرودهای زرتشت آمده، "بهترین راه پرورش روان، اندیشیدن در خاموشی است"
زرتشت میپرسد و میپرسد
همانجا بود که دریافت که صدایی میگوید "از ما بپرس آنچه را میخواهی بپرسی" (یسنا ۴۳ - ۱۰)
و زرتشت پرسید و باز پرسید:
"که برای خورشید و ستارگان راه را استوار کرد؟"
"از کیست که ماه میافزاید و میکاهد؟"
"که زمین را داشته است و که آسمان را؟"
"که آب را آفریده و که درختان را؟!
"که باد را تندی میبخشد و که ابرها را؟"
"که روشنی را آفرید و که تاریکی را؟"
"که خواب را ارزانی داشت و که بیداری را؟"
"از کیست بامدادان و از کیست نیمروز و از کیست شب؟"
(از چندین بند یسنا ۴۴)
و اضافه میکند:
"من همه اینها و چیزهای دیگر را میخواهم بدانم"
یسنا ۴۴ - ۳
هنوز پرسشها در باره ی طبیعت به پایان نرسیده که زرتشت نگاهی به سازمان اجتماعی میکند:"چه چیز پسر را وادار میکند تا از پدر پیروی کند؟"
"چه چیز مردم یک خانواده را با هم پیوسته؟"
یسنا ۴۳ - ۷
"چه چیز کسانی را راهنمایی میکند
تا خانه را بنیاد گذراند،
دهستان را بنیاد گذراند، شهرستانی را بنیاد گذراند،
و برای خود کشوری آباد پدید آورند؟"
یسنا ۳۱ - ۱۶
از این پای را فراتر میگذارد و میپرسد:
"چهها میشود و چهها خواهد شد؟"
"آینده ی کسانی که از راستی پیروی میکنند چیست؟
و آینده ی کسانی که از کاستی پیروی میکنند چیست؟"
یسنا ۳۱ - ۱۴
و چون دریافت که بسیاری از پیروان کاستی در وضع خوبی هستند و خوش میخورند و خوش میپوشند و خوش میگذرانند میپرسد:
"کدام راه از این دو بهتر،
راه کسانی که برای مردم تباهی بر آورند
یا راه کسانی که به کارهای آبادانی میپردازند؟"
یسنا ۳۱ - ۱۷
چگونه کسانی که جهان را به جور و ستم سپرده اند،
مردمانی نیک و پیشوایانی خوب توانند بود؟
یسنا ۴۴ - ۲۰
قانون خلل ناپذیر
در پی یافتن پاسخ این همه پرسش در باره ی یک راز بزرگ هم میاندیشد و آن نظم و ترتیب جهان است.
ولی این قانون از چه سرچشمه میگیرد؟ باز در خموشی و سکوت فرو میرود و به اندیشیدن میپردازد و درمی یابد که اگر همه کارهای جهان از روی راستی باشد، بیگمان دانش و بینشی در پشت این همه سامان است و آنرا وهومنه یا منش نیک مینامد.
خدای زندگی و دانش
ولی زرتشت نمیآساید و نمیآرامد. او به پرسشهای خود ادامه میدهد:
و اکنون که خدا ی خود را میشناسد، همه پرسشهای خود را از او میکند:
او میپرسد:
یسنا ۴۴ - ۱۷
زرتشت دلداده ی دانا
زرتشت با همه ی دلدادگی و شیفتگی خود احساسات را به خود راه نمیدهد و خرد و دانش با بینش را وسیله خود میسازد.
او میخواهد خدای خود را با دیده ی خرد ببیند. آری با "دیده ی خرد". او با اندیشه روشن خدا را یافت و اکنون هم میخواهد با همان اندیشه روشن او را ببیند زیرا این تنها راه راست و درستی است که او در پیش دارد. اندیشه ی اهورایی، با وهومنه، منش نیک هم آهنگ گردد تا به آرزوی خود رسد.
او دانا است. او داناترین است. او هر چه گذشته و هر چه میگذرد و هر چه خواهد گذشت را نیک میداند. او از هر راز و نیاز و از هر آشکار و نهان آگاه است. او نافریفتنی است. او اموزگار است.
او بهترین است. او سودمند است. او سزاوار ستایش است.
او بخشاینده است. او بخشایشگر است. او مهربان است، به اندازه ای مهربان که هر کس میتواند خود را به او برساند و او را پدر، برادر و دوست خود گرداند. او همه کسانی را که دوستد ار او هستند، دوست میدارد.
اشا
آریان باستان تا اندازهای پی به نظام جهان برده بودند و میدانستند که شب و روز، شام و بام، بهار و پائیز، زمستان و تابستان روی یک نظام ویژهای میچرخند. آنان پرتو این نظم و سامان را کمابیش در هر چیز دیدند و آنرا ارت (Arta) ارت (Areta) اشا (Asha) رت (rta) یا راستی نامیدند.
آن با زرتشت بود که اشأ را هسته ی آئین خود بسازد و آن را اصل هر چیز بداند.
زرتشت کسانی را که از روی راستی رفتار میکنند و هر کاری را مطابق آئین اشأ از راهش انجام میدهند "اشون - Ashavan" یا از آن اشأ پیرو اشأ پیرو راستی یا راستکار مینامد و کسانی را هم که بر عکس این میکنند یا بجای آبادی جهان ، دنبال بر باد دادن آن میروند "درگونت - dregvant" دروند، از آن دروغ، پیرو دروغ یا دروغگو میخواند.
وهومنه
"وهومنه - Vohumanah" وهومن، بهمن، منش نیک، اندیشه ی نیک و گاهی هم "وهشت منه - Vahishtamanah" یا نیکترین منش و "وهمینو - Vohumainyu" یا نیک مینو و "و هشت مینو - Vahishtamainyu" یا نیکترین مینو آمده.
باید در نظر داشت که آئین زرتشت روی سه اصل میچرخد و آن سه "هومت - Humata, هوخت - Huxta ، هوورشت - Huvarshta" یا اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک میباشند. دو اصل دیگر از اندیشه ی نیک سرچشمه میگیرند. پس از همه مهمتر اندیشیدن است و این کاری است که انسان همواره در هر حال انجام میدهد. به گفته ی شادروان دالا، انسان اندیشه را میافریند و اندیشه انسان را. آن اندیشه است که ما را انسان میسازد و حتی از انسان هم بالاتر میبرد و آن اندیشه است که ما را از جانوران زیانمند هم زیانمندتر میگرداند.
پیام زرتشت پیشکش به کسانی که دلداده مزدا هستند یسنا ۳۱ - ۱
چنانکه از سرودهای آن پاکمرد برمیآیددر پی یافتن پاسخ این همه پرسش در باره ی یک راز بزرگ هم میاندیشد و آن نظم و ترتیب جهان است.
ولی این قانون از چه سرچشمه میگیرد؟ باز در خموشی و سکوت فرو میرود و به اندیشیدن میپردازد و درمی یابد که اگر همه کارهای جهان از روی راستی باشد، بیگمان دانش و بینشی در پشت این همه سامان است و آنرا وهومنه یا منش نیک مینامد.
خدای زندگی و دانش
ولی زرتشت نمیآساید و نمیآرامد. او به پرسشهای خود ادامه میدهد:
"کیست آفریننده راستی؟"
یسنا ۴۴ - ۳
"کیست سازنده ی منش نیک؟"
یسنا ۴۴ - ۴
اینجاست
که خدا یگانه را مییابد و او را "اهورا مزدا - Ahura Mazda" یا خدا زندگی
و دانش مینامد و اینجاست که در نظر او همه خدایان گوناگون پنداری محو
میشوند و چنان نیست و نابود میگردند که زرتشت از آنان حتی یک بار هم
بطور نمونه در سرودهای خود نام نمیبرد، حتی برای نشان دادن بیزاری خود از
آنان. چیزی که وجود ندارد از آن نام بردن یعنی چه؟و اکنون که خدا ی خود را میشناسد، همه پرسشهای خود را از او میکند:
"این از تو میپرسم، راست مرا گو،ای اهورا"
یسنا ۴۴
و یکایک پاسخها را درمی یابد و میداند که هر چه هست از او است.او میپرسد:
"این از تو میپرسم، راست مرا گو،ای اهورا
چگونه ترا نماز برام؟
کی تو دوستی مانند من را خواهی آموخت
و بدستیاری راستی مهر آگین خواهی کرد
تا منش نیک تو بمن روی آورد
و نزد من آید؟"
یسنا ۴۴ - ۱
اینها بودند که زرتشت را شیفته ی خدا ی خود گرداندند. او از خدا ی خود راهنمایی میخواهد.
"من به تو میگریم، ببین ای اهورا،
من آن شادمانی را میخواهم که
یک معشوق به عاشق خود ارزانی میدارد.
مرا از راه راستی
به سرمایه ی منش نیک راهنما."
یسنا ۴۶ - ۲
می گوید:
"از تو میخواهم، ای اهورا مزدا،
خود را بمن بنما،
با من همسخن شو"
یسنا ۳۳ - ۴
ولی دیدار تنها آرزوی زرتشت نیست، او خواستی از این والاتر دارد. او میخواهد با وی یکی گردد.یسنا ۴۴ - ۱۷
زرتشت دلداده ی دانا
زرتشت با همه ی دلدادگی و شیفتگی خود احساسات را به خود راه نمیدهد و خرد و دانش با بینش را وسیله خود میسازد.
او میخواهد خدای خود را با دیده ی خرد ببیند. آری با "دیده ی خرد". او با اندیشه روشن خدا را یافت و اکنون هم میخواهد با همان اندیشه روشن او را ببیند زیرا این تنها راه راست و درستی است که او در پیش دارد. اندیشه ی اهورایی، با وهومنه، منش نیک هم آهنگ گردد تا به آرزوی خود رسد.
آنرا در ستایشهای پارسا یی بزرگ میخوانم
که مزدا اهورا، خدا زندگی و دانش، نام دارد
اوست که به مردم از راستی و منش نیک خود
در شهریاری خویش رسایی و جاودانی میبخشد
بشود که او بر ما زندگانی تازه و نیرو ی نوینی ارزانی دارد.
یسنا ۴۵ - ۸
خدای
زرتشت سر آغاز و سرانجام است. او همیشه همان بود و همواره همان خواهد
ماند. او تغییر ناپذیر است. او توانا است. او نیرومند است. او فرمانروا
است. او قانونگزار است. هیچ کس در برابر او نیست. او بیهمتا است.او دانا است. او داناترین است. او هر چه گذشته و هر چه میگذرد و هر چه خواهد گذشت را نیک میداند. او از هر راز و نیاز و از هر آشکار و نهان آگاه است. او نافریفتنی است. او اموزگار است.
او بهترین است. او سودمند است. او سزاوار ستایش است.
او بخشاینده است. او بخشایشگر است. او مهربان است، به اندازه ای مهربان که هر کس میتواند خود را به او برساند و او را پدر، برادر و دوست خود گرداند. او همه کسانی را که دوستد ار او هستند، دوست میدارد.
اینک هر دو رسایی و جاودانی
بسوی روشنایی تو راهنمایی میکنند
و پارسایی از راه راستی
و بدستیاری منش نیک و شهریاری
زندگانی تازه و نیروی نوینی میدهد
با این پرتوهای تو است، ای مزدا
که تخم کین از میان برداشته میشود.
یسنا ۳۴ - ۱۱
نمودارها ی اهورایی که در سرودها یاد شده است:اشا
آریان باستان تا اندازهای پی به نظام جهان برده بودند و میدانستند که شب و روز، شام و بام، بهار و پائیز، زمستان و تابستان روی یک نظام ویژهای میچرخند. آنان پرتو این نظم و سامان را کمابیش در هر چیز دیدند و آنرا ارت (Arta) ارت (Areta) اشا (Asha) رت (rta) یا راستی نامیدند.
آن با زرتشت بود که اشأ را هسته ی آئین خود بسازد و آن را اصل هر چیز بداند.
زرتشت کسانی را که از روی راستی رفتار میکنند و هر کاری را مطابق آئین اشأ از راهش انجام میدهند "اشون - Ashavan" یا از آن اشأ پیرو اشأ پیرو راستی یا راستکار مینامد و کسانی را هم که بر عکس این میکنند یا بجای آبادی جهان ، دنبال بر باد دادن آن میروند "درگونت - dregvant" دروند، از آن دروغ، پیرو دروغ یا دروغگو میخواند.
وهومنه
"وهومنه - Vohumanah" وهومن، بهمن، منش نیک، اندیشه ی نیک و گاهی هم "وهشت منه - Vahishtamanah" یا نیکترین منش و "وهمینو - Vohumainyu" یا نیک مینو و "و هشت مینو - Vahishtamainyu" یا نیکترین مینو آمده.
باید در نظر داشت که آئین زرتشت روی سه اصل میچرخد و آن سه "هومت - Humata, هوخت - Huxta ، هوورشت - Huvarshta" یا اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک میباشند. دو اصل دیگر از اندیشه ی نیک سرچشمه میگیرند. پس از همه مهمتر اندیشیدن است و این کاری است که انسان همواره در هر حال انجام میدهد. به گفته ی شادروان دالا، انسان اندیشه را میافریند و اندیشه انسان را. آن اندیشه است که ما را انسان میسازد و حتی از انسان هم بالاتر میبرد و آن اندیشه است که ما را از جانوران زیانمند هم زیانمندتر میگرداند.
پیام زرتشت پیشکش به کسانی که دلداده مزدا هستند یسنا ۳۱ - ۱
علی اکبر جعفری
تهران - . - ۱۳۴۶
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen