Dienstag, 21. Oktober 2014

مهدى اخوان ثالث - Mehdi Akhavan Sales

مهدی اخوان ثالث  شاعر پرآوازه و موسیقی‌پژوه ایرانی است. تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.
درین زندان، برای خود هوای دیگری دارم 
/ جهان، گو بی صفا شو، من صفای دیگری دارم 
/ اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر، اما باز 
/ درین خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم 
/ درین شهر پر از جنجال و غوغایی، از آن شادم 
/ که با خیل غمش خلوتسرای دیگری دارم 
/ پسندم مرغ حق را، لیک با حق گویی و عزلت 
/ من اندر انزوای خود، نوای دیگری دارم 
/ شنیدم ماجرای هر کسی، نازم به عشق خود
 / که شیرین تر ز هر کس، ماجرای دیگری دارم 
/ اگر روزم پریشان شد، فدای تاری از زلفش 
/ که هر شب با خیالش خواب های دیگری دارم 
/ من این زندان به جرم مرد بودن می کشم، ای عشق 
/ خطا نسلم اگر جز این خطای دیگری دارم 
/ اگر چه زندگی در این خراب آباد زندان است- 
/ - و من هر لحظه در خود تنگنای دیگری دارم 
/ سزایم نیست این زندان و حرمان های بعد از آن 
/ جهان گر عشق دریابد، جزای دیگری دارم 
/ صباحی چند از صیف و شتا هم گرچه در بندم
 / ولی پاییز را در دل، عزای دیگری دارم 
/ غمین باغ مرا باشد بهار راستین: پاییز 
/ گه با این فصل، من سر و صفای دیگری دارم 
/ من این پاییز در زندان، به یاد باغ و بستان ها
 / سرود دیگر و شعر و غنای دیگری دارم 
/ هزاران را بهاران در فغان آرد، مرا پاییز 
/ که هر روز و شبش حال و هوای دیگری دارم 
/ چو گریه های های ابر خزان، شب، بر سر زندان 
/ به کنج دخمه من هم های های دیگری دارم
 / عجایب شهر پر شوری ست، این قصر قجر، من نیز
 / درین شهر عجایب، روستای دیگری دارم 
/ دلم سوزد، سری چون در گریبان غمی بینم 
/ برای هر دلی، جوش و جلای دیگری دارم 
/ چو بینم موج خون و خشم دل ها، می برم از یاد
 / که در خون غرقه، خود خشم آشنای دیگری دارم
 / چرا؟ یا چون نباید گفت؟ گویم، هر چه بادا باد!
 / که من در کارها چون و چرای دیگری دارم 
/ به جان بیزار ازین عقل زبونم، ای جنون، گل کن
 / که سودا و سر زنجیرهای دیگری دارم 
/ بهایی نیست پیش من نه آن مس را نه این به را 
/ که من با نقد مزدشتم، بهای دیگری دارم
 / دروغ است آن خبرهایی که در گوش تو خواندستند
 / حقیقت را خبر از مبتدای دیگری دارم 
/ خدای ساده لوحان را نماز و روزه بفریبد
 / ولیکن من برای خود، خدای دیگری دارم
 / ریا و رشوه نفریبد، اهورای مرا، آری
 / خدای زیرک بی اعتنای دیگری دارم 
/ بسی دیدم "ظلمنا" خوی مسکین"ربنا"گویان 
/ من اما با اهورایم، دعای دیگری دارم 
/ ز "قانون" عرب درمان مجو، دریاب اشاراتم
 / نجات قوم خود را من "شفای" دیگری دارم
 / برد تا ساحل مقصودت، از این سهمگین غرقاب
 / که حیران کشتیت را ناخدای دیگری دارم
 / ز خاک تیره برخیزی، همه کارت شود چون زر
 / من از بهر وجودت کیمیای دیگری دارم 
/ تملک شان انسان وز نجابت نیست، بینا شو
 / بیا کز بهر چشمت توتیای دیگری دارم
 / همه عالم به زیر خیمه ای، بر سفره ای، با هم 
/ جز این هم بهر جان تو غذای دیگری دارم
 / محبت برترین آیین، رضا عقد است در پیوند
 / من این پیمان ز پیر پارسای دیگری دارم 
/ بهین آزادگر مزدشت میوه مزدک و زردشت
 / که عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم 
/ شعور زنده این گوید، شعار زندگی این است 
/ امید! اما برای شعر، رای دیگری دارم 
/ سنایی در جنان نو شد، به یادم ز آن طهوری می
 / که بیند مستم و در جان سنای دیگری دارم
 / سلامم می کند ناصر، که بیند در سخن امروز
 / چنین نصر من اللهی لوای دیگری دارم 
/ مرا در سر همان شور است و در خاطر همان غوغا
 / فغان هر چند در فصل و فضای دیگری دارم
 / نصیبم لاجرم باشد، همان آزار و حرمان ها 
/ همان نسج است کز آن من قبای دیگری دارم
 / سیاست دان شناسد کز چه رو من نیز چون مسعود
 / هر از گاهی مکان در قصر و نای دیگری دارم 
/ سیاست دان نکو داند که زندان و سیاست چیست
 / اگرچه این بار تهمت ز افترای دیگری دارم
 / چه باید کرد؟ سهم این است، و من هم با سخن باری 
/ زمان را هر زمان ذ م و هجای دیگری دارم
 / جواب های باشد هوی - می گوید مثل - و این پند
  / من از کوه جهان با هوی و های دیگری دارم

  مهدى اخوان ثالث «م. امید»

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen