Freitag, 17. Oktober 2014

م... ا...د...ر -- کارو دِردِریان

کارو دِردِریان (۱۶ آبان ۱۳۰۴ همدان-۲۷ تیر ۱۳۸۶ کالیفرنیا) نویسنده و شاعر ارمنی تبار Wikipedia
/همره باد از نشیب و از فراز کوهساران
 / از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
 / از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
 / از زمین، از آسمان، از ابر و مه، از باد و باران
 / از مزار بی کسی گمگشته در موج مزاران
 / می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی
 / ساز نه، دردی، فغانی، ناله ای، اشک نیازی
 / مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
 / می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر
 / ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
 / این منم! فرزند مسلول تو... مادر، باز کن در
 / باز کن در باز کن... تا بینمت یک بار دیگر
 / چرخ گردون ز آسمان کوبیده این سان بر زمینم
 / آسمان قبر هزاران ناله، کنده بر جبینم
 / تار غم گسترده پرده روی چشم نازنینم
 / خون شده از بس که مالیدم به دیده آستینم
 / کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
 / اشک من در وادی آوارگان، آواره گشته
 / درد جان سوز مرا بیچارگی ها چاره گشته
 / سینه ام از دست این تک سرفه ها صد پاره گشته
 / بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
 / غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم
 / باز کن! مادر، ببین از باده خون مستم آخر
 / خشک شد، یخ بست، بر دامان حلقه دستم آخر
 / آخر ای مادر، زمانی من جوانی شاد بودم
 / سر به سر دنیا اگر غم بود، من فریاد بودم 
/ هر چه دل می خواست، در انجام آن آزاد بودم
 / صید من بودند مه رویان و من صیاد بودم
 / بهر صدها دختر شیرین صفت، فرهاد بودم
 / درد سینه آتشم زد، اشک تر شد پیکر من
 / لاله گون شد سر به سر، از خون سینه بستر من
 / خاک گور زندگی شد، در به در خاکستر من
 / پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
 / وه! چه دانی سل چه ها کرده است با من؟ من چه گویم
 / هم نفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده
 / ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
 / این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم
 / از آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
 / غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادر نصیبم
 / زیورم، پشت خمیده، گونه های گود، زیبم
 / ناله محزون حبیبم، لخته های خون طبیبم 
/ کشته شد، تاریک شد، نابود شد، روز جوانم
 / ناله شد، افسوس شد، فریاد ماتم سوز جانم
 / داستان ها دارد از بیداد سل سوز نهانم
 / خواهی ار جویا شوی از این دل غمدیده ی من
 / بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده من
 / وه! زبانم لال، این خون دل افسرده حالم
 / گر که شیر توست، مادر... بی گناهم، کن حلالم
 / آسمان! ای آسمان... مشکن چنین بال و پرم را
 / بال و پر دیگر چرا؟ ویران که کردی پیکرم را
 / بس که بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را
 / باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
 / سر به بالینش نهم، گویم کلام آخرم را
 / گویمش مادر چه سنگین بود این باری که بردم
 / خون چرا قی می کنم، مادر؟ مگر خون که خوردم
 / سرفه ها، تک سرفه ها! قلبم تبه شد، مرد. مردم
 / بس کنین آخر، خدا را! جان من بر لب رسیده
 / آفتاب عمر رفته... روز رفته، شب رسیده
 / زیر آن سنگ سیه گسترده مادر، رختخوابم
 / سرفه ها محض خدا خاموش، می خواهم بخوابم
 / عشق ها! ای خاطرات...ای آرزوهای جوانی!
 / اشک ها، فریادها، ای نغمه های زندگانی
 / سوزها... افسانه ها... ای ناله های آسمانی
 / دستتان را می فشارم با دو دست استخوانی
 / آخر... امشب رهسپارم، سوی خواب جاودانی
 / هر چه کردم یا نکردم، هر چه بودم در گذشته
 / گرچه پود از تار دل، تار دل از پودم گسسته
 / عذر می خواهم کنون و با تنی در هم شکسته
 / می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
 / آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم 
/ تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من
 / تا نبیند بی کفن، فرزند خود را مادر من
 / پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار، خوابش
 / تا سحر نالید و خون قی کرد، توی رختخوابش
 / تشنه لب فریاد زد، شاید کسی گوید جوابش
 / قایقی از استخوان، خون دل شوریده آبش
 / ساحل مرگ سیه، منزلگه عهد شبابش
 / بسترش دریای خونی، خفته موج و ته نشسته
 / دست هایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته
 / پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
  / می خورد پارو به آب و می رود قایق به ساحل
 / تا رساند لاشه مسلول بی کس را به منزل
 / آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر
 / این منم، فرزند مسلول تو، مادر، باز کن در
 / باز کن، از پا فتادم... آخ... مادر
 / م... ا...د...ر
  زنده ياد كارو

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen