Montag, 21. Mai 2012

کرد‌های ایران KURD OF IRAN

A Kurdish refugee, March 91


Untrustful and shy. A village girl from Sheyda, between Qurveh and Bijar

Kurdish women with different head bands from various Kurdish

"Kushkelan" a cone of "Tapaleh", the main source of energy for Kurdish villagers. It is made of duns from domestic animals. After drying it in the sun, it is stored for the long and cold winter. A vilage near Bijar

Women baking Saji bread, a village near Banah

A view of the yard in a village house located on the east of Sanandaj

Three old man in their traditiional dress Rank-o-Chwkhah, Hajij village

A Kurdish villager on his way to Hajij in the Hawraman districht

A view of the terraced, mountain village of Galein Zhavroud districht

A view of the mountains with a forest of oak and mountain almond around Divanznau village

Map Of The Region Kurdistan
 
آنچه خواهد آمد نه افسانه قومی است که قرن‌ها برای استقلال جنگیده، و نه داستان قهرمانی‌های مردمی عاشق قهرمانان و نه مرثیه خلقی که با توهم پیروزی با تفنگ زاییده شده است.  تنها روایتی ساده از مردمی است که نه بیگانه اند و آشتی‌ ناپذیر و نه آشنای خاموش فراموش شده.  سخن از آنان است که هرگز تقسیم‌های سیاسی که سرزمین‌شان را گسیخته می‌‌خواست نپذیرفتند و بر پاره خاک باستانی خویش برای حفظ هویت خود پای فشرده اند.  کردستان سرزمینی باستانی با کوه‌های بلند، جلگه‌های حاصلخیز، گذر گاههای صعب العبور و دره‌هایی‌ با رود خانه هایی در اعماق است که زمستان‌های سرد و تابستان‌های معتدل دارد.  و جایگاه مردمی پر تکاپو که از سپیده دم تاریخ با امواج مهاجرت اقوام هند و ایرانی‌ در جبال زاگرس ماوا گرفتند با بومیان در آمیختند و ماندگار شدند.     مردمانی که سلوکی‌ها ، پارت ها، ساسانیان و در قرون وسطی خلفای عرب، مهاجمین مغول و اتابان‌های ترک بر ایشان تاختند.  سلاطین بسیاری آنان را در طوایف بزرگ به سرزمین‌های دیگر کوچانده ، سرکوب کرده و به انقیاد در آوردند و سرانجام تقسیمات سیاسی در قرن نوزدهم و بیستم آنان را در میان پنج کشور ایران ، ترکیه ، عراق ، سوریه و اتحاد شوروی پراکنده ساخت.   کرد را در زمینه تاریخی‌ و نبرد‌ها استوار تا پای جان ایستاده ، میتوان شناخت.  --روح کرد انعکاس طبیعت است.    --این روح در بقایای جنگل‌های قدیمی و بلوط زار‌ها و درختان تک افتاده بادام تلخ و پسته وحشی، در جنگلی‌ از درختان و درختچه‌های بلوط، مازو، زبان گنچشک، و گردو است.  --این روح در آفتاب زرین سرزمین او، در دشتها و جلگه‌های محصور در حصار کوه‌ها و در دره‌های سبز و کوهستان‌های برف پوش صعب العبور است.  --این روح در پرستشگاهی است همنوا با طبیعت بی‌ قبه و بار گاهی ، معبدی  شایسته ارواح آزاده یی که از حصار گریزانند. --در نوای چوپانی است  که ترانه یی کهن می‌خواند، در آواز دسته جمعی درو گران و در طنین آواز‌های کوچ در دره‌های صعب و سنگلاخ ، در دشتی است پوشیده از صد‌ها تکه رنگین بهم پیوسته که جای جای روستا‌های تک افتاده بر تنش می‌‌آساید ، در روستایی است، خوابیده در مه‌ صبح گاهی در پناه صخره ، یا بر تن تپّه یی ، با کلبه‌های اخرایی رنگ و مخروطهایی‌ از کوشه لان، (تاپاله).  --در بازار شلوغ شهری تب آلوده.  --در قاب عکسی از اعضای پراکنده خانواده‌ای که تاریخچه زنده ساکنان خانه است. خانواده‌ای که جنگ آنان را آواره کرده ، قابی‌ با مردان و زنان کرد که همبستگی‌‌شان را تا آخر هر جای دنیا با خود می‌‌برند.     --در سفا لینه‌های غریبی است که زنی‌ دور از انظار و با دستانی فرسوده از کار ، در تنوری که خود ساخته می‌‌پزد ، چونان مادر نخستین در ماقبل تاریخ بشر که مجسمه‌های سفا لین مقدسین  طایفه را از انظار پنهان می‌‌داشت.  --در پرستش ایزد نور است با دف و رقص و ذکر! در صدایی جادویی به قدمت روح بشر ، که از دف بر می‌‌خیزد ، صدایی که با ضرب آهنگی پر تپش همه را به میدان فرا می‌خواند تا با دست‌های گشوده، موی افشان و پای کوبان درد و جسم آدمی‌ را به سخره گیرند ، دشنه‌ای در شکم فرو برند و لب را با خنجری بدوزند تا خلق بداند که انسان آزاده به کالبد انسانی‌ خویش ، نه ،  تواند گفت ، روح این دیار در  دهل و کرنای عروسی است که گویی فریاد میزند
 
سیاه پوشان سیا از تن بر کنید
تن خویش به ارغوان جامه بپوشانید
سر بندی رنگین و شالی زیبا بپوشید
مباد که دشمن گمان برد عزای ما را پایانی نیست
برای عزیزان از دست رفته موی کم کنید
تا صدای ناله در آهنگ زندگی‌ محو شود
و از یاد نرود که سرزمین ما جاودانه است

 نصرالله کسرائیان / زیبا عرشی ۱۳۷۲
 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen