زندگانی سیاسی خاندان علم
سراسر شرق ایران، به ویژه سیستان و خراسان، از زمان سلطه اعراب اموی تا سالها بعد از سیطره عباسیان بر سراسر امپراتوری اسلامی دستخوش گوناگون بر ضد حکومت مرکزی بود. از جمله این شورشها که در دوره منصور عباسی (خلافت ۱۳۶ - ۷۷۴م) در خراسان و سیستان رخ داد، شورش استادسیس بود. استادسیس با آنکه ادعای مسلمانی داشت در بتن زرتشتی بود و به نظر میرسد بعد از آنکه عصیان خویش را آشکار کرد در صدد برآمد تا در آئین زرتشت تجدیدنظری کند. وی خود را موعود زرتشت خواند. قبل از شروع دعوتش در سیستان نفوذ و اقتداری به هم رسانیده بود. مورخان عده پیروان وی را تا سیصد هزار میآورند که بسی مبالغه آمیز مینماید. وی بر سیستان، هرات و بادغیس دست یافت و تا مرورود هم پیش رفت و چندین بار سپاهیان منصور را شکست داد و اگر گفته مورخان را بپذیریم، عاقبت در نبرد مغلوب شد و نزدیک به هفتاد هزار تن از یارانش کشته و چهارده هزار تن اسیر شدند. خود وی سرانجام اسیر و کشته شد، و به قولی اسیر شده و در بغداد به امر منصور به قتل رسید. خازم بن خزیمه هم که خاندان علم خود را به او منتسب میسازند از جمله سرکردگانی بود که در هنگام شورش استادسیس، همراه سپاهیانش به مناطق شرق اسلامی اعزام شده بود.
آنچه که از فحوای متون تاریخی برمی آید این است که خاندان علم از اواخر دوران صفویه و همزمان با سرگردانی شاه طهماسب دوم اهمیت یافتهاند.
اسماعیل خان خزیمه اولین فرد مهمی است که تاریخ از او به عنوان سرکرده و بزرگ خاندان علم نام میبرد، با این حال تا زمانی که وی خود سرپرستی قوم و سپاهش را بر عهده داشت هنوز نام "علم" بر این خاندان تعقل نگرفته بود. در واقع عنوان "علم" که بعدها برای شناسایی این خاندان برگزیده شد مأخوذ از نام فرزند بنیانگذار این خاندان، یعنی امیر علم خان است.
دوران زندگی امیر اسماعیل خان خزیمه به علت فقدان مدارک کافی در پردهای از ابهام است. و طور جسته و گریخته در برخی منابع راجع به وی دیده میشود.
اولین بار که از وی اسمی در تواریخ دیده شده به هنگام قدرت یابی نادر قلی افشار در خراسان است. در این زمان نادر، از درگیریهای محلی و منطقه ای، توانسته بود رقبای خود را از بین ببرد، و از آنجا که دامنه قدرت خود را در قلمروی بیش از مناطق شمالی خراسان گسترش داده بود شاه طهماسب دوم را که برای رهایی از تعقیب دنبال پناهگاه میگشت به خراسان دعوت کرد، شاه طهماسب هم دعوت او را پذیرفت.
دقیقا در همان زمان بوده است که ما نام امیر اسماعیل خان خزیمه را جزو کسانی میبینیم که طبق شواهد متون تاریخی به اردوی نادر قلی پیوسته است.
سراسر شرق ایران، به ویژه سیستان و خراسان، از زمان سلطه اعراب اموی تا سالها بعد از سیطره عباسیان بر سراسر امپراتوری اسلامی دستخوش گوناگون بر ضد حکومت مرکزی بود. از جمله این شورشها که در دوره منصور عباسی (خلافت ۱۳۶ - ۷۷۴م) در خراسان و سیستان رخ داد، شورش استادسیس بود. استادسیس با آنکه ادعای مسلمانی داشت در بتن زرتشتی بود و به نظر میرسد بعد از آنکه عصیان خویش را آشکار کرد در صدد برآمد تا در آئین زرتشت تجدیدنظری کند. وی خود را موعود زرتشت خواند. قبل از شروع دعوتش در سیستان نفوذ و اقتداری به هم رسانیده بود. مورخان عده پیروان وی را تا سیصد هزار میآورند که بسی مبالغه آمیز مینماید. وی بر سیستان، هرات و بادغیس دست یافت و تا مرورود هم پیش رفت و چندین بار سپاهیان منصور را شکست داد و اگر گفته مورخان را بپذیریم، عاقبت در نبرد مغلوب شد و نزدیک به هفتاد هزار تن از یارانش کشته و چهارده هزار تن اسیر شدند. خود وی سرانجام اسیر و کشته شد، و به قولی اسیر شده و در بغداد به امر منصور به قتل رسید. خازم بن خزیمه هم که خاندان علم خود را به او منتسب میسازند از جمله سرکردگانی بود که در هنگام شورش استادسیس، همراه سپاهیانش به مناطق شرق اسلامی اعزام شده بود.
آنچه که از فحوای متون تاریخی برمی آید این است که خاندان علم از اواخر دوران صفویه و همزمان با سرگردانی شاه طهماسب دوم اهمیت یافتهاند.
اسماعیل خان خزیمه اولین فرد مهمی است که تاریخ از او به عنوان سرکرده و بزرگ خاندان علم نام میبرد، با این حال تا زمانی که وی خود سرپرستی قوم و سپاهش را بر عهده داشت هنوز نام "علم" بر این خاندان تعقل نگرفته بود. در واقع عنوان "علم" که بعدها برای شناسایی این خاندان برگزیده شد مأخوذ از نام فرزند بنیانگذار این خاندان، یعنی امیر علم خان است.
دوران زندگی امیر اسماعیل خان خزیمه به علت فقدان مدارک کافی در پردهای از ابهام است. و طور جسته و گریخته در برخی منابع راجع به وی دیده میشود.
اولین بار که از وی اسمی در تواریخ دیده شده به هنگام قدرت یابی نادر قلی افشار در خراسان است. در این زمان نادر، از درگیریهای محلی و منطقه ای، توانسته بود رقبای خود را از بین ببرد، و از آنجا که دامنه قدرت خود را در قلمروی بیش از مناطق شمالی خراسان گسترش داده بود شاه طهماسب دوم را که برای رهایی از تعقیب دنبال پناهگاه میگشت به خراسان دعوت کرد، شاه طهماسب هم دعوت او را پذیرفت.
دقیقا در همان زمان بوده است که ما نام امیر اسماعیل خان خزیمه را جزو کسانی میبینیم که طبق شواهد متون تاریخی به اردوی نادر قلی پیوسته است.
به این ترتیب از این دوره است که نقش خاندان علم در تحولات سیاسی پررنگ تر شده و مورد توجه نادر قرار میگیرد، و بتدریج روسای این خاندان را به حکمرانی برخی ایالات برمیگزیند. چنانچه در سال (۱۱۴۴ق / ۱۷۳۱م) با آن که نادر هنوز رسما به پادشاهی نرسیده - طی حکمی اسماعیل خان خزیمه را به عنوان حاکم ایالت فراه و قاین تعیین میکند. از آنجا که ایالت فراه در منطقه سوق الجیشی شرق ایران و در غرب افغانستان کنونی واقع شده بود و در واقع راه تجارتی بین قندهار و هرات و سیستان محسوب میشد و این منطقه را به مناطق شرقی ایران در جنوب خراسان کنونی، یعنی قائنات پیوند میداد، نقش خاندان علم در تحولات سیاسی نظامی و اقتصادی کشور بیشتر آشکار میشود.
امیر علم خان اول
امیر علم خان فرزند اسماعیل خان خزیمه است. آخرین خبری که از زندگی اسماعیل خان در دست است: راجع به همکاری وی در لشکر کشی نادر برای جنگ با محمد خان بلوچ است. خاندان علم در زمان اسماعیل خان خزیمه و به ویژه جانشین و فرزندش اهمیت بیشتر مییابد.
صاحب مجمل التواریخ درباره امیر علم خان اول و اهمیت او در زمان نادرشاه مینویسد: "امیر علم خان، ولد اسماعیل خان خزیمه بعد از فوت والد همیشه از طفولیت ملتزم رکاب نادر شاه و تربیت یافته آن ظل الله، و به وفور عقل و کیاست موصوف، و به تدبیر و تهور بین اللامم مشهور آفاق و از جمیع سرکردگان خراسان در مرتبه و جمعیت طاق بود."
امیر علم خان اول در جنگ با کردهای خبوشان کشته میشود.
امیر علی خان خزیمه فرزند امیر علم خان خزیمه توسط شاهرخ شاه به حکومت قائنات گمارده شد و در همین زمان حکومت منطقهٔ قائن تا حدود زیادی در خاندان علم موروثی شد.
در اواخر عمر دولت زندیه که مقارن با درگیریهای شدید بین آقا محمد خان و لطفعلی خان بود امیر علی خان تا اندازهای تجدید قدرت کرده و از امرای معروف خراسان به شمار میرفت. تاریخ دقیق فوت او مشخص نیست. احتمال میرود در سالهای (۱۲۱۰ - ۱۲۱۳ق/ ۱۷۹۵ - ۱۷۹۸م) درگذشته باشد.
امیر علم خان دوم
امیر علی خان دارای دو فرزند ذکور به نامهای امیر علم خان و امیر محمد خان بود. امیر علم خان دوم پس از مرگ پدر حکومت قائن را عهده دار شد. آغاز حکومت وی با به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه قاجار در ایران است. باید توجه داشت که در این دوره افغانستان رسما جزو خاک ایران محسوب میشد، روابط و پیوندهای حکام هرات و دیگر مناطق افغانستان با خاندان علم در این دوره نسبت به حکومت مرکزی ایران بسی محکم تر مینمود.
امیر علم خان دوم در تاریخ گیتی گشا و همچنین سر جان ملکوم به عنوان فردی مقتدر نام برده شده است. آخوند ملا عبدالکریم اشراق نیز در دیوان خود او را مدح کرده است. تقریبا اوایل حکمرانی امیر علم خان دوم بود که شهر بیرجند نیز به حوزه حکمرانی خاندان علم ضمیمه شد. در زمان امیر علم خان دوم در قسمت شمالی شهر بیرجند قلعهای جهت حفاظت شهر ساخته شده بود که حوزه حکمرانی خاندان علم بود. در همین دوره در حوزه حکمرانی امیر علم خان و به سرپرستی برادر وی امیر محمد خان برخی از ادوات نظامی و بالاخص توپ ساخته شد.
از تاریخ درگذشت امیر علم خان دوم مدرکی در دست نیست اما میتوان آخرین سالهای عمر وی را میان (۱۲۴۰-۱۲۴۵ق / ۱۸۲۴-۱۸۲۹م) دانست.
امیر اسداله خان حسام الدوله
امیر اسداله خان حسام الدوله فرزند امیر علم خان دوم است. تاریخ جانشینی وی در متن تاریخی ذکر نشده، اما میتوان حدس زد که این تاریخ بین (۱۲۴۰-۱۲۴۵ق/۱۸۲۴-۱۸۲۹م) است. حکومت وی تا سالهای (۱۲۷۷-۱۲۷۸ق/ ۱۸۶۰-۱۸۶۱م) ادامه داشته است. حوزه حکمرانی خاندان علم در این دوره غیر از ناحیه قائن و بیرجند مناطق تون و طبس نیز بدان افزوده شد. بنابرین از این دوره تحولات بیشتری در نواحی شرقی ایران در حال تکوین بود که روزبروز به نقش و جایگاه خاندان علم در این منطقه از کشور میافزوده است. عمدهٔترین مسله در این دوره به موضع گیری خشونت آمیزتر انگلستان همسایه جنوبی و شرقی ایران در منطقه باز میگردد.
امیر اسداله خان حسام الدوله حاکم قائنات در ارتباط با درگیریهای ایران در افغانستان در چند مورد خود شاهد عجز حکومت مرکزی ایران در مقابل انگلستان است. و طرفی به ویژه اینکه انگلیسیها نفوذ بیش از حدی در دولتمردان حکومت مرکزی قاجار داشتند و در اکثر موارد در انتخاب و انتصاب حکام ایالات مستقیماً دخالت میکردند. کنسول گریهای این کشور نیز که به ویژه از نیمهٔ قرن نوزدهم میلادی که در اکثر شهرهای بزرگ و کوچک گسترش یافتند وظایفشان بیشتر کنترل امینت حوزه ماموریتشان بود تا صرفاً اداره امور دیپلماتیک.
سرزمین افغانستان که در سال (۱۲۷۳ق/ ۱۸۵۶م) در دوره ناصر الدین شاه طبق قرارداد تحمیلی صلح پاریس توسط انگلستان رسما از ایران منتزع شد در واقع آخرین حلقه زنجیر مستملکات در این گوشه جهان بود که مقدمات آن به اواخر دوران سلطنت فتحعلی شاه بازمیگشت.
در آن زمان دولتمردان قاجاری که از اشتغلاتشان در جبهه روسیه کاسته شده بود جهت آرام کردن ایالات شرقی که کمتر از اوامر حکومت مرکزی تبعیت میکردند نیرویی را تحت فرماندهی عباس میرزا نایب السلطنه جهت تصرف هرات گسیل داشتند، اما مرگ نابهنگام عباس میرزای ولیعهد و سپس فوت فتحعلی شاه در سال (۱۲۴۹ق / ۱۸۳۳م) اجرای نقشههای حکومت را معوق گذارد و محاصره هرات توسط فرزند عباس میرزا، یعنی محمد میرزا (محمد شاه) هم بدون نتیجه پایان یافت.
امیر اسداله خان حسام الدوله حاکم قائنات که از حکمرانان و سردسته گان معروف خراسان به شمار میرفت و تعداد قابل توجهی نیروی نظامی هم در اختیار داشت در اردوی عباس میرزا و سپس فرزندش محمد میرزا شرکت کرد. هنگامی که محمد میرزا از روی ناچاری مجبور به بازگشت شد، هرات را به کامران میرزا واگذار کرد. در راه بازگشت، ساکنان منطقه کوسویه در حوالی هرات را از آنجا کوچاند و سرپرستی و رهبری برگردانیدن به قلمرو داخلی کشور را بر عهده امیر اسداله خان حسام الدوله واگذار کرد.
تلاشهای حکومت مرکزی ایران جهت منظم ساختن هرات به کشور در دوره محمد شاه نیز ادامه یافت. محمد شاه همراه با سپاه خود با کمک سپاهیان و سواران و تفنگچیان بیرجند تحت فرماندهی امیراسداله خان حسام الدوله به هرات روانه شد. اما این لشکر کشی هم به رغم تلاشهای گسترده محمد شاه به جایی نرسید و محمد شاه مجبور شد از محاصره هرات دست بردارد و به پایتخت بازگردد.
از این زمان بود که تدریجا پایگاههای انگلستان در این مناطق قدرت و استحکام یافت. اما پا به پای تحولاتی که در منطقهٔ شرق کشور به وقوع میپیوست به تدریج حوزه اقتدار خاندان علم نیز رو به گسترش بود، به ویژه در دوره امیر اسداله خان حسام الدوله، مقارن با دهه اول حکومت ناصر الدین شاه، زمینههای گسترش قلمرو حکومت خاندان علم به سوی جنوب سیستان فراهم میشد.
پیش از این در سیستان سردار علیخان سیستانی بر ضد قدرت حکومت مرکزی دست به شورش زده و منطقه را به سوی هرج و مرج سوق داده بود. در چنین موقعیتی حکومت ناصری ظاهراً جهت امینت بخشیدن به این منطقه حساس و استراتژیک از خاندان علم کمک گرفت. در نتیجه امیر اسداله خان حسام الدوله حاکم قائنات فرزندش امیرعلم خان را به همراه حسن خان جلیلوند نماینده حاکم ایالت خراسان (حسام السلطنه) به سیستان فرستاد تا آرامش و نظم را در سیستان اعاده کنند.
با گسترش نفوذ خاندان علم در ناحیه سیستان از اغتشاشات و ناامنیهای این منطقه تا حدود زیادی کاسته شد و امینت و فعالیتهای اقتصادی و تجاری در این منطقه رونق یافت.
تاریخ دقیق درگذشت امیر اسداله خان حسام الدوله مشخص نیست اما وی تا حدود سالهای ۱۲۷۷-۱۲۸۰ق / ۱۸۶۰-۱۸۶۳) در قید حیات بوده است.
امیر علم خان اول
امیر علم خان فرزند اسماعیل خان خزیمه است. آخرین خبری که از زندگی اسماعیل خان در دست است: راجع به همکاری وی در لشکر کشی نادر برای جنگ با محمد خان بلوچ است. خاندان علم در زمان اسماعیل خان خزیمه و به ویژه جانشین و فرزندش اهمیت بیشتر مییابد.
صاحب مجمل التواریخ درباره امیر علم خان اول و اهمیت او در زمان نادرشاه مینویسد: "امیر علم خان، ولد اسماعیل خان خزیمه بعد از فوت والد همیشه از طفولیت ملتزم رکاب نادر شاه و تربیت یافته آن ظل الله، و به وفور عقل و کیاست موصوف، و به تدبیر و تهور بین اللامم مشهور آفاق و از جمیع سرکردگان خراسان در مرتبه و جمعیت طاق بود."
امیر علم خان اول در جنگ با کردهای خبوشان کشته میشود.
امیر علی خان خزیمه فرزند امیر علم خان خزیمه توسط شاهرخ شاه به حکومت قائنات گمارده شد و در همین زمان حکومت منطقهٔ قائن تا حدود زیادی در خاندان علم موروثی شد.
در اواخر عمر دولت زندیه که مقارن با درگیریهای شدید بین آقا محمد خان و لطفعلی خان بود امیر علی خان تا اندازهای تجدید قدرت کرده و از امرای معروف خراسان به شمار میرفت. تاریخ دقیق فوت او مشخص نیست. احتمال میرود در سالهای (۱۲۱۰ - ۱۲۱۳ق/ ۱۷۹۵ - ۱۷۹۸م) درگذشته باشد.
امیر علم خان دوم
امیر علی خان دارای دو فرزند ذکور به نامهای امیر علم خان و امیر محمد خان بود. امیر علم خان دوم پس از مرگ پدر حکومت قائن را عهده دار شد. آغاز حکومت وی با به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه قاجار در ایران است. باید توجه داشت که در این دوره افغانستان رسما جزو خاک ایران محسوب میشد، روابط و پیوندهای حکام هرات و دیگر مناطق افغانستان با خاندان علم در این دوره نسبت به حکومت مرکزی ایران بسی محکم تر مینمود.
امیر علم خان دوم در تاریخ گیتی گشا و همچنین سر جان ملکوم به عنوان فردی مقتدر نام برده شده است. آخوند ملا عبدالکریم اشراق نیز در دیوان خود او را مدح کرده است. تقریبا اوایل حکمرانی امیر علم خان دوم بود که شهر بیرجند نیز به حوزه حکمرانی خاندان علم ضمیمه شد. در زمان امیر علم خان دوم در قسمت شمالی شهر بیرجند قلعهای جهت حفاظت شهر ساخته شده بود که حوزه حکمرانی خاندان علم بود. در همین دوره در حوزه حکمرانی امیر علم خان و به سرپرستی برادر وی امیر محمد خان برخی از ادوات نظامی و بالاخص توپ ساخته شد.
از تاریخ درگذشت امیر علم خان دوم مدرکی در دست نیست اما میتوان آخرین سالهای عمر وی را میان (۱۲۴۰-۱۲۴۵ق / ۱۸۲۴-۱۸۲۹م) دانست.
امیر اسداله خان حسام الدوله
امیر اسداله خان حسام الدوله فرزند امیر علم خان دوم است. تاریخ جانشینی وی در متن تاریخی ذکر نشده، اما میتوان حدس زد که این تاریخ بین (۱۲۴۰-۱۲۴۵ق/۱۸۲۴-۱۸۲۹م) است. حکومت وی تا سالهای (۱۲۷۷-۱۲۷۸ق/ ۱۸۶۰-۱۸۶۱م) ادامه داشته است. حوزه حکمرانی خاندان علم در این دوره غیر از ناحیه قائن و بیرجند مناطق تون و طبس نیز بدان افزوده شد. بنابرین از این دوره تحولات بیشتری در نواحی شرقی ایران در حال تکوین بود که روزبروز به نقش و جایگاه خاندان علم در این منطقه از کشور میافزوده است. عمدهٔترین مسله در این دوره به موضع گیری خشونت آمیزتر انگلستان همسایه جنوبی و شرقی ایران در منطقه باز میگردد.
امیر اسداله خان حسام الدوله حاکم قائنات در ارتباط با درگیریهای ایران در افغانستان در چند مورد خود شاهد عجز حکومت مرکزی ایران در مقابل انگلستان است. و طرفی به ویژه اینکه انگلیسیها نفوذ بیش از حدی در دولتمردان حکومت مرکزی قاجار داشتند و در اکثر موارد در انتخاب و انتصاب حکام ایالات مستقیماً دخالت میکردند. کنسول گریهای این کشور نیز که به ویژه از نیمهٔ قرن نوزدهم میلادی که در اکثر شهرهای بزرگ و کوچک گسترش یافتند وظایفشان بیشتر کنترل امینت حوزه ماموریتشان بود تا صرفاً اداره امور دیپلماتیک.
سرزمین افغانستان که در سال (۱۲۷۳ق/ ۱۸۵۶م) در دوره ناصر الدین شاه طبق قرارداد تحمیلی صلح پاریس توسط انگلستان رسما از ایران منتزع شد در واقع آخرین حلقه زنجیر مستملکات در این گوشه جهان بود که مقدمات آن به اواخر دوران سلطنت فتحعلی شاه بازمیگشت.
در آن زمان دولتمردان قاجاری که از اشتغلاتشان در جبهه روسیه کاسته شده بود جهت آرام کردن ایالات شرقی که کمتر از اوامر حکومت مرکزی تبعیت میکردند نیرویی را تحت فرماندهی عباس میرزا نایب السلطنه جهت تصرف هرات گسیل داشتند، اما مرگ نابهنگام عباس میرزای ولیعهد و سپس فوت فتحعلی شاه در سال (۱۲۴۹ق / ۱۸۳۳م) اجرای نقشههای حکومت را معوق گذارد و محاصره هرات توسط فرزند عباس میرزا، یعنی محمد میرزا (محمد شاه) هم بدون نتیجه پایان یافت.
امیر اسداله خان حسام الدوله حاکم قائنات که از حکمرانان و سردسته گان معروف خراسان به شمار میرفت و تعداد قابل توجهی نیروی نظامی هم در اختیار داشت در اردوی عباس میرزا و سپس فرزندش محمد میرزا شرکت کرد. هنگامی که محمد میرزا از روی ناچاری مجبور به بازگشت شد، هرات را به کامران میرزا واگذار کرد. در راه بازگشت، ساکنان منطقه کوسویه در حوالی هرات را از آنجا کوچاند و سرپرستی و رهبری برگردانیدن به قلمرو داخلی کشور را بر عهده امیر اسداله خان حسام الدوله واگذار کرد.
تلاشهای حکومت مرکزی ایران جهت منظم ساختن هرات به کشور در دوره محمد شاه نیز ادامه یافت. محمد شاه همراه با سپاه خود با کمک سپاهیان و سواران و تفنگچیان بیرجند تحت فرماندهی امیراسداله خان حسام الدوله به هرات روانه شد. اما این لشکر کشی هم به رغم تلاشهای گسترده محمد شاه به جایی نرسید و محمد شاه مجبور شد از محاصره هرات دست بردارد و به پایتخت بازگردد.
از این زمان بود که تدریجا پایگاههای انگلستان در این مناطق قدرت و استحکام یافت. اما پا به پای تحولاتی که در منطقهٔ شرق کشور به وقوع میپیوست به تدریج حوزه اقتدار خاندان علم نیز رو به گسترش بود، به ویژه در دوره امیر اسداله خان حسام الدوله، مقارن با دهه اول حکومت ناصر الدین شاه، زمینههای گسترش قلمرو حکومت خاندان علم به سوی جنوب سیستان فراهم میشد.
پیش از این در سیستان سردار علیخان سیستانی بر ضد قدرت حکومت مرکزی دست به شورش زده و منطقه را به سوی هرج و مرج سوق داده بود. در چنین موقعیتی حکومت ناصری ظاهراً جهت امینت بخشیدن به این منطقه حساس و استراتژیک از خاندان علم کمک گرفت. در نتیجه امیر اسداله خان حسام الدوله حاکم قائنات فرزندش امیرعلم خان را به همراه حسن خان جلیلوند نماینده حاکم ایالت خراسان (حسام السلطنه) به سیستان فرستاد تا آرامش و نظم را در سیستان اعاده کنند.
با گسترش نفوذ خاندان علم در ناحیه سیستان از اغتشاشات و ناامنیهای این منطقه تا حدود زیادی کاسته شد و امینت و فعالیتهای اقتصادی و تجاری در این منطقه رونق یافت.
تاریخ دقیق درگذشت امیر اسداله خان حسام الدوله مشخص نیست اما وی تا حدود سالهای ۱۲۷۷-۱۲۸۰ق / ۱۸۶۰-۱۸۶۳) در قید حیات بوده است.
زندگانی سیاسی خاندان علم
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
مظفر شاهدی ۱۳۷۷
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
مظفر شاهدی ۱۳۷۷
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen