برایش
آرزوی مرگ کردم، وقتی نوهاش در تلویزیون میگفت دعایش کنیم که درد نکشد.
ماندلا را میگویم. قد بلندترین آدمیزاد یک قرن گذشته روی زمین.
قرنی که آتاتورک، چرچیل، دوگل، استالین، هیتلر، موسولینی، ادنائر، هوشی مین، چوئن لای، مصدق، نهرو، تیتو، لومومیا، سوکارنو، سیهانوک، کاسترو، عبدالناصر، جان کندی، برانت، آلنده، اولاف پالمه، ماهاتیر محمد، گورباچف و واسلاوهاول در آن یک چند رییس دولت بودهاند، خوب و بد نامی از خود به یادگار گذاشتهاند. همزمان ده برابر اینها، آدمهای کوچک هم فرصت اداره کشورها را به دست آوردهاند، در کشورهائی به بزرگی آمریکا و روسیه و هم در کشورهای کوچک آفریقائی و آسیائی.
برخی از این نامها با کودتا سرنگون شدند، برخی در همان خلعت ریاست دولت کشته شدند مانند آلنده، کندی، لومومبا و پالمه، بعضی مانند ماهاتیر محمد سالها ماندند و قدر دیدند و سرنوشت کشور خود را تغییر دادند، یکی مانند مصدق دو سالی هم دوام نیاورد، چند تایشان در کشتار هزاران تن سهم داشتند، کسانی مانند برانت و پالمه و هاول هم بودند که جز صلح برای بشر نخواستند. برخی مانند هیتلر، چرچیل، موسولینی و استالین آوازهشان از جنگ بود، چندتائی در دوران قدرت، از جهان تحسین شنیدند و قدر دیدند، مانند گورباچف و چرچیل که عنوانهای دست نیافتنی گرفتند [مرد قرن یا مرد هزارهها] اما مردم کشور خودشان دیگر به آنها رای ندادند. اما ماندلا از همه جداست، نه به خاطر ۲۷ سال زندانی که کشید، و نه حتی انقلاب بزرگی که رهبری کرد و لکه ننگ آپارتاید را از دامن بشریت برداشت بلکه به خاطر درسهائی که برای بشریت گذاشت، درسهائی از جنس مروت و گذشت، خیرخواهی و صلحدوستی و پرهیز از خشونت.
وقتی در بیست و هفتمین سال حبس، نماینده بانک جهانی به دیدارش به زندان مخوف جزیره روبن رفت تا از او بپرسد آیا حاضر هست با رهبر آفریکانرها برای رسیدن به یک راه حل آرام در جهت تشکیل یک دولت همهرنگ همسو شود، لحظهای از پنجره سلول به آسمان نگریست و گفت حتما آقای رییس حتما... در کتاب خاطراتش نوشته آن روز رو به آسمانها گفتم از همان اولین روزی که به زندان افتادم میدانستم روزی کسی در سلول را میگشاید و خبر پیروزی همرنگهای مرا میآورد، در طول سالها حبس، هرچه این لحظه عقب افتاد به خودم گفتم برای آن است که پخته شوی، برای اینکه بخوانی و فکر کنی تا بدانجا برسی که هیچ رگهای از خشم و کینه در وجودت نماند.
ماندلا از زندان به در آمد و با رای مردم در اولین انتخاباتی در آفریقای جنوبی که رنگین پوستان هم در آن شرکت و حضور داشتند، رییس جمهور شد و دکلرک رییس جمهور نژادپرست پیشین بر اساس قانون اساسی جدید معاونش، و اولین حکمی را که نوشت رییس زندان برای انتصاب رییس پیشین زندان جزیره روبن به عنوان رییس کل پلیس بود، یعنی زندانبان خودش. و این درس اول به مردمی بود که سالها خونشان در شیشه شده بود و حالا به دستور مادیبا باید از خانههای مجلل همان سپیدهاینژاد پرست محافظت میکردند.
مرد بزرگ که در مقدمه کتاب خاطراتش نوشته زمانی برای کینه ندارم، در مقام ریاست جمهوری هم پنج سال بیشتر نماند، جای خود را به یک سیاه دیگر سپرد و رفت تا برای بشریت الگو باشد.
همه تجلیلهای عالم نصیبش شده است. در شهر لندن، پایتخت کشوری که بزرگترین حامی رژیم تبعیض نژادی آفریقای جنوبی بود، نه که مجسمه هیچ شخصیت خارجی به اندازه ماندلا در میدانها نیست بلکه به جز سلاطین و ملکه ویکتوریا مجسمه هیچ حکومتگر بریتانیائی هم در سه میدان نیست. معتبرترین مدالهای جهان همانها هستند که به نام ماندلا متبرکاند. واقعیت این است که هیچیک از نامهای بزرگ قرن بیستم به اندازه او اثرگذار نبودند.
سی و پنج سال پیش حکومت آپارتاید به من و گروهم ویزا نداد وقتی قصد تهیه فیلمی از شهر سوتو داشتیم که دهها سیاه آنجا به گناه اعتراض به شرایط بد زندگی کشته شده بودند، فیلم کوتاهی مستندواری ساختم که در چند جشنواره هم به نمایش درآمد و متن گفتارش هم بارها پخش شده با نام «نامهای به فورستر». در آن زمان فورستر نژادپرست رییس دولت آفریقای جنوبی بود. در آنجا از زبان پسربچهای که با الاغش بار میبرد و از حاشیه شهرها میگذشت چون اجازه ورود به محلات سفیدپوستنشین نداشت نوشتم «آقای سفید، روزی ما وارد محلات زیبای شهرهایمان میشویم، به دانشگاه میرویم و خواهیم توانست از خودمان دفاع کنیم، و از شما هم دفاع خواهیم کرد، لوله تفنگهایتان را هم پاک خواهیم کرد. همان تفنگهائی که سینه پدرانمان را با آن نشانه رفتید...
حالا ماندلای نود و چهارساله در بستر مرگ است. چند ماه پیش کارکنان بیبیسی در جریان اعتصابی، وقتی خبر بیماری ماندلا رسید اعلام داشتند اگر خبر بدی از ماندلا برسد برای پوشش مراسم بزرگداشت او بر سر کار برخواهند گشت. همان شب سخنگوی اعتصابکنندگان در جواب این سئوال که آیا برای مرگ مارگارت تاچر هم موقتا اعتصاب را میشکنید: ماندلا فقط یکی است.
حق داریم برایش دعا کنیم که درد نکشد. برای کسی که با درد آشناست. برای کسی که وجود درد کشیدهاش مرهم بود.
- مسعود بهنود 28.06.2013
قرنی که آتاتورک، چرچیل، دوگل، استالین، هیتلر، موسولینی، ادنائر، هوشی مین، چوئن لای، مصدق، نهرو، تیتو، لومومیا، سوکارنو، سیهانوک، کاسترو، عبدالناصر، جان کندی، برانت، آلنده، اولاف پالمه، ماهاتیر محمد، گورباچف و واسلاوهاول در آن یک چند رییس دولت بودهاند، خوب و بد نامی از خود به یادگار گذاشتهاند. همزمان ده برابر اینها، آدمهای کوچک هم فرصت اداره کشورها را به دست آوردهاند، در کشورهائی به بزرگی آمریکا و روسیه و هم در کشورهای کوچک آفریقائی و آسیائی.
برخی از این نامها با کودتا سرنگون شدند، برخی در همان خلعت ریاست دولت کشته شدند مانند آلنده، کندی، لومومبا و پالمه، بعضی مانند ماهاتیر محمد سالها ماندند و قدر دیدند و سرنوشت کشور خود را تغییر دادند، یکی مانند مصدق دو سالی هم دوام نیاورد، چند تایشان در کشتار هزاران تن سهم داشتند، کسانی مانند برانت و پالمه و هاول هم بودند که جز صلح برای بشر نخواستند. برخی مانند هیتلر، چرچیل، موسولینی و استالین آوازهشان از جنگ بود، چندتائی در دوران قدرت، از جهان تحسین شنیدند و قدر دیدند، مانند گورباچف و چرچیل که عنوانهای دست نیافتنی گرفتند [مرد قرن یا مرد هزارهها] اما مردم کشور خودشان دیگر به آنها رای ندادند. اما ماندلا از همه جداست، نه به خاطر ۲۷ سال زندانی که کشید، و نه حتی انقلاب بزرگی که رهبری کرد و لکه ننگ آپارتاید را از دامن بشریت برداشت بلکه به خاطر درسهائی که برای بشریت گذاشت، درسهائی از جنس مروت و گذشت، خیرخواهی و صلحدوستی و پرهیز از خشونت.
وقتی در بیست و هفتمین سال حبس، نماینده بانک جهانی به دیدارش به زندان مخوف جزیره روبن رفت تا از او بپرسد آیا حاضر هست با رهبر آفریکانرها برای رسیدن به یک راه حل آرام در جهت تشکیل یک دولت همهرنگ همسو شود، لحظهای از پنجره سلول به آسمان نگریست و گفت حتما آقای رییس حتما... در کتاب خاطراتش نوشته آن روز رو به آسمانها گفتم از همان اولین روزی که به زندان افتادم میدانستم روزی کسی در سلول را میگشاید و خبر پیروزی همرنگهای مرا میآورد، در طول سالها حبس، هرچه این لحظه عقب افتاد به خودم گفتم برای آن است که پخته شوی، برای اینکه بخوانی و فکر کنی تا بدانجا برسی که هیچ رگهای از خشم و کینه در وجودت نماند.
ماندلا از زندان به در آمد و با رای مردم در اولین انتخاباتی در آفریقای جنوبی که رنگین پوستان هم در آن شرکت و حضور داشتند، رییس جمهور شد و دکلرک رییس جمهور نژادپرست پیشین بر اساس قانون اساسی جدید معاونش، و اولین حکمی را که نوشت رییس زندان برای انتصاب رییس پیشین زندان جزیره روبن به عنوان رییس کل پلیس بود، یعنی زندانبان خودش. و این درس اول به مردمی بود که سالها خونشان در شیشه شده بود و حالا به دستور مادیبا باید از خانههای مجلل همان سپیدهاینژاد پرست محافظت میکردند.
مرد بزرگ که در مقدمه کتاب خاطراتش نوشته زمانی برای کینه ندارم، در مقام ریاست جمهوری هم پنج سال بیشتر نماند، جای خود را به یک سیاه دیگر سپرد و رفت تا برای بشریت الگو باشد.
همه تجلیلهای عالم نصیبش شده است. در شهر لندن، پایتخت کشوری که بزرگترین حامی رژیم تبعیض نژادی آفریقای جنوبی بود، نه که مجسمه هیچ شخصیت خارجی به اندازه ماندلا در میدانها نیست بلکه به جز سلاطین و ملکه ویکتوریا مجسمه هیچ حکومتگر بریتانیائی هم در سه میدان نیست. معتبرترین مدالهای جهان همانها هستند که به نام ماندلا متبرکاند. واقعیت این است که هیچیک از نامهای بزرگ قرن بیستم به اندازه او اثرگذار نبودند.
سی و پنج سال پیش حکومت آپارتاید به من و گروهم ویزا نداد وقتی قصد تهیه فیلمی از شهر سوتو داشتیم که دهها سیاه آنجا به گناه اعتراض به شرایط بد زندگی کشته شده بودند، فیلم کوتاهی مستندواری ساختم که در چند جشنواره هم به نمایش درآمد و متن گفتارش هم بارها پخش شده با نام «نامهای به فورستر». در آن زمان فورستر نژادپرست رییس دولت آفریقای جنوبی بود. در آنجا از زبان پسربچهای که با الاغش بار میبرد و از حاشیه شهرها میگذشت چون اجازه ورود به محلات سفیدپوستنشین نداشت نوشتم «آقای سفید، روزی ما وارد محلات زیبای شهرهایمان میشویم، به دانشگاه میرویم و خواهیم توانست از خودمان دفاع کنیم، و از شما هم دفاع خواهیم کرد، لوله تفنگهایتان را هم پاک خواهیم کرد. همان تفنگهائی که سینه پدرانمان را با آن نشانه رفتید...
حالا ماندلای نود و چهارساله در بستر مرگ است. چند ماه پیش کارکنان بیبیسی در جریان اعتصابی، وقتی خبر بیماری ماندلا رسید اعلام داشتند اگر خبر بدی از ماندلا برسد برای پوشش مراسم بزرگداشت او بر سر کار برخواهند گشت. همان شب سخنگوی اعتصابکنندگان در جواب این سئوال که آیا برای مرگ مارگارت تاچر هم موقتا اعتصاب را میشکنید: ماندلا فقط یکی است.
حق داریم برایش دعا کنیم که درد نکشد. برای کسی که با درد آشناست. برای کسی که وجود درد کشیدهاش مرهم بود.
- مسعود بهنود 28.06.2013
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen