Donnerstag, 21. Juni 2012

یادداشت‌های اورنگ Orang notes

عبد الحسین اورنگ 
سه برادر بودند یونانی (خریدار پیله ابریشم) معروف به برادران (لاس قالیدیس) کارخانه‌‌ در لاهیجان برای خریداری پیله و خپه کردن آن و حمل به خارجه داشتند در فصل خرید که اواسط بهار است زنهای زیاد در هر کارخانه‌‌ به کار مشغولند.  روزی هنگام غروب که زنهای کارگر از کارخانه خارج میشدند یکی‌ از برادران لاس قالیدیس (نیکلا) چشمش به زن یا دختری می‌افتد که حسن صورت آن زن مجذوبش می‌کند دیگران را مزد داده از کارخانه‌‌ که خارج میشوند درب کارخانه‌‌ را بسته آن زن را به داخله کارخانه‌‌ میبرد مردی ناظر این حرکت بود و خبر واقعه را به خارج منتشر می‌سازد. خلق به طرف کارخانه ریخته در نتیجه زد و خورد با قمه دست (نیکلا) قطع میشود فوری نیکلا و برادرانش تذکره روسی خود را اظهار و جنرال قنسول روس مداخله و مجازات مرتکبین را از دولت تقاضا میکنند.  کار بالا می‌کشد در این ایام روس‌ها نفوذ زیادی در شمال داشتند قرار میشود از طرف انجمن ایالتی گیلان دو نفر نماینده به اتفاق جنرال قنسول روس به لاهیجان رفته تحقیق دقیق کنند و تقصیر را معین نمایند که از طرف نیکلا یا مردم بوده است.   انجمن آقا میرزا جواد خان را معین مینماید ایشان مرا برای کمک و همراهی با خود لازم می‌دانند و انجمن مرا هم با ایشان مأمور می‌کند.   صبح روزی که باید به طرف لاهیجان برویم به منزل آقا میرزا جواد خان رفتم دیدم تدارک ناهار مفصلی دیده برای صد نفر غذا و آجیل و شیرینی‌ و سیگار و غیره آماده و حاضر کرده است. گفتم من و شما با چند نوکر و درشکه چی‌ این همه غذا و تدارک را حاجت نداریم گفت مسافرت من و شما مصاحبت خضر و موسی است حرف نزن تا به وقتش حکمت و مصلحت را خواهی‌ دانست.   حرکت کردیم نیم فرسخ که از شهر رشت به طرف لاهیجان رفتیم کوکبه جنرال قنسول را مشاهده کردیم که در شش یا هفت درشکه و عده زیادی قزاق روسی به طرف لاهیجان می‌راند پیاده شد آنها نیز پیاده شدند پس از تعارف معمول آبدارهای میرزا جواد خان به فوریت چای و غیره حاضر و بعد دادند جنرال قنسول خودش به درشکه من آمد و با هم تا  "کیم"  کنار رودخانه سفید رود که محل صرف نهار است رفتیم  در آنجا آدمهای میرزا جواد خان بساط چای و ناهار را بطور مفصل گسترده بودند. صرف غذا بیش از چهار پنج ساعت طول کشید عاقبت جنرال قنسول و همراهانش را به درشکه‌ها کشیدیم یعنی‌ روی پا توانایی‌ ایستادن نداشتند با این کیفیت به طرف لاهیجان روانه شدیم بین راه میرزا جواد خان به من گفت با این قنسول که می بینی‌ کارها به عشق و علاقه کشیده است و هر چه ما بنویسیم او امضا خواهد کرد ولی‌ به قطع و یقین بدان که یک نفر یا بیشتر از مردم لاهیجان مخصوصا از جنس ملا هاشان شهادت بر بیگناهی (نیکلا) و تقصیر مردم لاهیجان خواهند داد.  گفتم ممکن نیست گفت تجربه تو کم و خودت خام هستی‌. به لاهیجان رفتیم و قنسول در هر قدم با ما موافق بود ولی‌ عمامه به سری به نام آقا شیخ محسن ملا باشی‌ پافشاری عجیبی‌ داشت که نیکلا بیگناه  و خلق مجرم و مخصوصا دو سه نفر سخت مقصرند این بود نتیجه عقل و دوربینی  میرزا جواد خان که آنچه را گفته بود عیناً بدون کم و زیاد واقع شد به هر حال تلگرافا ورود خود را به سردار اسعد دادم و به فاصله یک روز از طرف وزیر عدلیه وقت سردار منصور که بعد سپهدار شد ماموریت بازرسی عدلیه‌های گیلان رسید و من عدلیه رشت و لاهیجان را بازرسی کرده به طرف تهران روانه شدم و از این تاریخ داخل خدمات دولتی شدم
خاطرات ، ماهنامه وحید، شماره بیستم ۱۳۵۲ 



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen