Mittwoch, 6. Juni 2012

غزل چیست؟ نمونه غزل فارسی - دکتر زهرای خانلری (کیا) Sample lyric Persian

عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید
از نظر قالب ، غزل شعری است که مصراع اول و همه بیت‌های آن دارای یک قافیه باشد. تعداد ابیات غزل  از هفت تا سیزده بیت دانسته اند.  از نظر معنی‌ غزل شعری است بزمی در بیان احساس‌ها و حال‌های درونی شاعر، خاصه عشق و حالات آن ،غزل سرا هر چه را که خود حس کرده است ، می‌خواهد به دیگران منتقل کند و به این طریق در دل‌ خواننده راهی‌ بیابد. شیوه بیان در غزل مانند موضوع آن نیم روشن است. کلمات لطیف و نرم و خوش آهنگ است و در گوش شنونده تاثیر می‌کند و او را وا  می‌دارد که دنباله تخیلاتی را که در شعر بیان شده است بگیرد و باریکی‌های مضمون را دریابد.  

پیدایش غزل

در دوره‌های نخستین ادبیات فارسی شعر بیشتر صورت قصیده داشته است. غزل بعد از قصیده به وجود آمده و دیرتر و آهسته تر پیش رفته است. از اثار بزرگان قرن سوم و چهارم چیز زیادی در دست نیست و از آنچه باقی‌ مانده است ، حکم قطعی‌ نمی‌‌توان کرد. ادبیات معدودی که از رودکی مانده زبردستی او  را در غزل نشان میدهد اما باز با غزل‌های شاعران قرون بعد فرق دارد. شاعران بزرگ قرن چهارم بیشتر به شیوه قصیده سخن گفته اند.  شعرا در این دوره غالبا قصیده را با مضامین لطیف و دلپذیر عاشقانه شروع میکنند اما پس از چند بیت به مناسبتی به اصل مقصود که مدح ممدوح یا بیان واقعه یا پند و عبرت و مانند آنهاست می‌‌پردازند. این قسمتی را که مقدمه قصیده است تغزل میخوانند.  تغزل از مضامین عرفانی و فلسفی‌ خالی‌ است و از کنایات و اشاراتی که بعدها در غزل معمول شده دور است.امااز اواخر قرن پنجم رفته رفته تغزل به صورت مستقلی در آمده است و شاعرانی پیدا شده‌اند که به غزلسرایی اختصاص یافته و کم کم معانی‌ عرفانی را در آن وارد کرده‌اند. در واقع سنایی را باید "پدر غزل"  نامید. اسلوبی که او ابداع کرد بعدها شیوه خاص غزل شده و هر کس در این شیوه زبان گشوده از او پیروی کرده است. غزلیات سنایی سر چشمه‌ای است که همه اثار غزل سرایان ایران از آن منشعب است. به همین جهت در این مجموعه ما غزل را از سنایی شروع می‌کنیم.

 حکیم سنایی از شاعران قرن ششم است.  سنایی را در واقع باید پیشوای غزلسرایان دانست. تا زمان سنایی غزل با عرفان رابطه یی نداشت. در آثار دوره اول سخنوری او نیز مضامین فلسفی‌ و عرفانی موجود نیست. 

عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید
این عشق به اختیار نبود
دانم که همین قدر بدانید
 هرگز مبرید نام عاشق
تا دفتر عشق بر نخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید
 این است رضای او اکنون
بر روی زمین یکی‌ نمانید
این است سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر مخوانید
بسیار جفا کشید آخر
او را به مراد او رسانید
این است نصیحت سنایی
عاشق مشوید اگر توانید

 سنایی سرانجام ترک علایق مادی و عشق مجازی کرده و روی به سوی عرفان نهاده است:

 از هر چه گمان برد دلم یار نه آن بود
پندار بدآن عشق و یقین جمله گمان بود
آن ناز تکلف   بد و آن مهر فسون بود
وان عشق مجازی بد و آن سود زیان بود

 سید حسن غزنوی قرن ششم هجری

آرام دل‌ مرا بخوانید
بر مردم چشم من نشانید
آوازه عشق من شنیدید
اندازه حسن او بدانید

 انوری : در قریه بدنه از ولایت ابیورد متولد شد و در طوس به تحصیل پرداخت و در ادبیات و فلسفه و حکمت و نجوم استادی یافت.  انوری از قصیده سرایان قرن ششم است. وی در غزل شیوه مخصوصی ایجاد کرده که بعدها سر مشق شاعران غزل سرای بزرگ مانند سعدی قرار گرفته است.   عشق در غزل‌های انوری عشق این جهانی‌ و اصل نشاط و شادمانی است. سراسر غزلیات او گله از دلبر جفاکار است و سست پیمان که هزار بار وعده وصل میدهد و هرگز وفا نمیکند.

 ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی‌ سنگدلان زود برفتی
 زان پیش که در باغ وصال تو دل‌ من
از داغ فراق تو بر آسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده  مرا وصل تو خشنود برفتی
 آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل‌ من عشق بیفزود برفتی

شیخ فرید الدین عطار: از عارفان بزرگ ایران و از پیشوایان شاعران متصوف است. عطار در تاریخ تکامل غزل مقامی خاص دارد. بلندی معانی‌ سنایی و فصاحت بیان انوری در غزل‌های جمع شده و رنگ خاصی‌ بدان داده است که بعدها سرمشق خواجو و حافظ قرار گرفته است. عطار در عرفان پخته‌تر از سنایی و در عشق عمیقتر از انوری.  در غزل‌های عطار عشق و عرفان از هم جدا نیست. عشق عطار جسمانی و صوری نیست. بلکه عشقی‌ بی‌ نشان است که شاعر در میان آن در مانده است.

‌ای عشق بی‌ نشان ز تو من بی‌ نشان شدم
کهن دلم بخوردی و در خون جان شدم
چون کرم پیله عشق تنیدم به خویش بر
چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
"......"
 
سعدی : شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم در شیراز متولد شده و در همان شهر تحصیلات خود را آغاز کرده است. سپس به بغداد رفته و در مدرسه نظامیه به کسب فضائل پرداخته است. سعدی سپس شیراز را ترک کرد و به سفری طولانی پرداخت. این سفر حدود سی‌ تا چهل سال طول کشید و با اندوخته و تجارب فراوان به وطن برگشت و به تالیف اثار خود پرداخت. این اثار به نظم و نثر است که از مشهور‌ترین آنها غزلیات اوست. اسلوبی که انوری در غزل ایجاد کرد به دست سعدی تکامل یافت و به آخرین حد ترقی‌ رسید. سعدی فصاحت بیان و روانی‌ گفتار را به جایی‌ رسانید که تا کنون هیچ شاعری نتوانسته است به اسلوب او سخن گوید و در شیوایی کلام به پای او برسد.

آمدی وه‌ که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی‌ تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه خار مغیلان بودم
 زنده میکرد مرا دمبدم امید وصال
ور نه دور از نظر کشته هجران بودم
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدی از جور فراغت همه روز این میگفت
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم

خواجوی کرمانی : در کرمان متولد شد و همانجا به کسب فضائل پرداخت و پس از مدتی‌ به شیراز و از آنجا به تبریز رفت. خواجو در حدود بیست سال از عمر خود را به سفر گذراند و از شهرهای بغداد و شام و مصر دیدن کرد.   خواجو از شاعران معروف قرن هشتم است. وی در غزل شاگرد سعدی و استاد حافظ است و در واقع می‌‌توان گفت حد فاصل میان این دو شاعر بزرگ می‌‌باشد. غزل‌های  خواجو به فصاحت و روانی‌ الفاظ و دلنشینی معانی ممتاز است. 

ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیاز است
وانجاکه نیازاست چه حاجت به نمازاست
بی‌ عشق میّسر نشود ملک حقیقت
کان چیز که جز عشق بود عین مجاز است
 چون مرغ دل‌ خسته من صید نگردد
هر گاه که بینم که در میکده باز است
آن کس که بود معتکف کعبه غربت
در مذهب عشاق چه محتاج حجاز است
هر چند که از بندگی ما چه بر آید
ما بنده آنیم که او بنده نواز است
دائم دل‌ پر تاب من از آتش سودا
چون شمع جگر تافته،در سوز و گداز است
می‌‌سوزم و می‌‌سازم از آن روی که چون عود
کار من دلسوخته از سوز بساز است
حال شب هجر از من مهجور چه پرسی‌
کوتاه کن ‌ای خواجه که آن قصه دراز است

شمس الدین محمد حافظ شیرازی : که او را لسان الغیب میخوانند در اوایل قرن هشتم در شیراز متولد شد و همانجا به کسب کمالات پرداخت و چون قرآن را از بر می‌خواند حافظ تخلص کرد. حافظ غزلسرایی را به حد کامل رسانده است به طوری که می‌توان گفت همه غزلسرایان بزرگ پیش از حافظ مقدمات ظهور او را فراهم کرده‌اند.   افکار عالی‌ عرفانی وی و در عین حال نزدیکی‌ او به احساس‌های بشری ، متانت کلام ، و شیوایی بیان ، اشعار او را از پیشینیانش ممتاز می‌سازد. اشعار حافظ پر است از امید و یاس و پیروزی و شکست و رنج و خوشی‌ یعنی‌ همه تضاد‌هایی‌ که در زندگی روزانه بشر وجود دارد و همه این احساس‌ها در لطیفترین و زیباترین کلمات و متین‌ترین ترکیبات بیان میشود و به همین دلیل اشعار او در دلهای خاص و ‌عام جای گرفته است.

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان
نیمشب دوش به بالین من آمد بنشست
 سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین
گفت ‌ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین وعده شبگیر دهند
کافر عشق بود اگر نشود باده پرست
برو ‌ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

گردآورنده : دکتر زهرای خانلری (کیا) ۱۳۴۵ 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen