گه گوهر در کف آورد گه سنگ
صلب شاهان همین اثر دارد
بچه یا سنگ یا گوهر آرد
گه آید ز گوهری سنگی
گاه لعلی ز کهربا رنگی
گوهر و سنگ شد به نسبت و نام
نسبت یزد گرد با بهرام
این زد و آن نواخت این عجبست
سنگ با لعل و خار با رطبست
هر که را کین شکسته رأی داد
آن لطف کرد و مومیایی داد
روز اول که صبح بهرامی
از شب تیره برد بد نامی
کوره تابان کیمیای سپهر
گاه گهی بودشان ز ماه و ز مهر
در ترازوی آسمان سنجی
باز جستند سیم د ه پنجی
خود زر د ه دهی بجنگ آید
در ز دریا گوهر ز سنگ آید
یافتند از طریق فیروزی
در بزرگی و عالم افروزی
طالعش حوت و مشتری در حوت
زهره با او چو لعل در یاقوت
ماه با ثور و تیر با جوزا
اوج مریخ در اسد پیدا
زحل از دلو با قوی رائی
خصم را داده باد پیما یی
ذنب آورده روی در رجبش
و آفتاب افتاده در حملش
داده هر کوکب از شهادت خویش
همچو برجیس از سعادت خویش
با چنین طالعی که بردم نام
چون ز اقبال زاده شد بهرام
پدرش یزگرد خام اندیش
پختگی کرد و دید طالع خویش
کآنچه او میپزد همه خام است
تخم بیداد بد سرانجام است
پیش آن آن حالتش بسا لجامیست
چند فرزند بود هیچ نزیست
حکم کردند راصدن سپهر
کان خلف را که بود زیبا چهر
از عجم سوی تازیان تازند
پرورشگاه در عرب سازند
مگر اقبال از آن طرف یابد
هر کس از بقعه شرف یابد
آرد آن بقعه دولتش بمثل
گرچه گفتند البقاع دول
پدر از مهر زندگانی او
دور شد خورده مهربانی او
چون سهیل از دیار خویشتن
تخت زد در ولایت یمنش
کس فرستاد و خواند نعمان را
لاله لعل داد بستان را
تا چو نعمان کند گل افشانی
گردد آن برگ لاله نعمانی
نشستن بهرام روز شنبه در گنبد مشکین و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دویم
نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سیم
نشستن بهرام روز سه شنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
نشستن بهرام روز چهار شنبه در گنبد کبود و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
خبر یافتن بهرام از وزیر ظالم
بهرام نامه - ۱۲۱۷ هجری قمری