Sonntag, 15. Januar 2012
Freitag, 2. Dezember 2011
جشن یلدا ، جشن زایش مهر- مهرپرستی - میترایسم Yalda Celebration
جشن یلدا ، جشن زایش مهر :
هزاران سال پیش ،
ایرانیان دریافته بودند که از آغاز دی ماه1
روزها به تدريج بلندتر و شب ها كوتاه تر می شود و خورشيد هر روز بيش تر در
آسمان مي ماند و نور و گرمی می پراکند. از این روی
در پایان آخرین شب پاییز ( درازترين شب سال ) و سپیده دم نخستین روز زمستان2
، برآمدن « نخستین پرتوهای خورشید تابان » را که « مهر » می نامیدند ، به
عنوان لحظه « زايش مهر » جشن می گرفتند که بعد ها جشن « یلدا » و یا جشن
« شب چله »3 نامیده شد
و تا امروز باقی مانده است.
يلدا واژ ه ای سُرياني4
و به معنای « زاده شدن » است که توسط مسیحیان سُریانی به ایران آورده و
ماندگار شد.
ایرانیان از اول دی ماه تا دهم بهمن ماه
5 (جشن سده ) را
که 40 روز است « چله بزرگ » می نامند و از دهم بهمن ماه
تا بیستم اسفند ماه6
را نیز « چله کوچک » می نامند. چون در این 40 روز دوم یا چله کوچک از شدت
سرما نسبت به چله بزرگ کاسته شده است.
آداب و رسوم شب یلدا :
جشن یلدا نیز همانند دیگر جشن های ایرانی یک جشن خانوادگی است . در این جشن
اکثر خانواده های ایرانی با هر دین و مذهب ،
در پرتو نور ( آتش يا شمع يا نور چراغ ) به شادى مى پردازند و
سفره ای گسترده می کنند و خوراکی های ویژه ای
را بر آن می نهند. این خوراکی ها را در بیشتر نواحی « شب چَره » می نامند و
معمولا شامل هفت نوع میوه و آجیل هفت مغز می باشد. البته گاهی شمار آن ها
از هفت نوع بیشتر می شود و افزون بر آن انواع شیرینی سنتی و غیر سنتی نیز
تهیه می شود.
شور و شوق مردم برای خرید خوراکی های ویژه شب یلدا را از چند روز زودتر به
ویژه از در روزهای 29 و 30 آذرماه ( 20 و 21 دسامبر ) ، در بازارها و
فروشگاه های ميوه و آجيل می توان ديد. معمولا اين خريدها تا پاسی از شب نیز
ادامه دارد و در آخرين لحظه ها نيز کسانی را می بينيم که از سر کار برگشته
و میوه های شب یلدا را خریداری نموده و به خانه می برند. از میوهایی ویژه
شب یلدا هندوانه ، انار و انگور است و در کنار آن ها از میوه های تابستانی
دیگر همچون سیب ، خربزه ، خیار و گاهی « به » استفاده می کنند.
در بین میوه های شب یلدا ، هندوانه اهمیت بیشتری دارد و
اگر وضعیت اقتصادی خانواده ها اجازه دهد حتما آن را برای این شب تهیه
خواهند کرد زیرا بسیاری باور دارند که اگر مقداری هندوانه در شب یلدا
بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی در سراسر زمستان سرما بر آن ها چیره
نخواهد شد و بیمار نمی شوند. پژوهشگران بر این باورند که خوردن هندوانه و
انار در این شب معنایی رمزگونه در خود نهفته دارد و هندوانه و انار سرخ و
گرد نمادی از گرمای مهر در شب سرد زمستان هستند.
شب چره یلدا همچنین شامل دانه هايی چون گندم و شاه دانه و برنجک و نخود
بوداده یا برشته ( نخودچی )، و آجیل شامل تخمه هندوانه و کدو و گاهی تخمه
آفتابگردان ، بادام، پسته، فندق ، گردو است که در کنار آن از میوه های خشک
یا خشکبار همچون سنجد سرخ ، کشمش، انجير خشکه ، برگه زردآلو و توت خشکه
است.
معمولا برای شب یلدا شام ویژه ای تهیه نمی شود و تهيه شام بستگی به وضع
اقتصادی و نوع تغذيه خانواده دارد. در بیشتر خانواه ها در شب يلدا، پس از
خوردن شام، برای " شب نشينی" یا " شب زنده داری " به خانه خويشاوند
بزرگتر می روند.
گستردن سفره ای از خوراکی های گوناگون ریشه در یکی از مراسم آیین مهر دارد
که " بزم مهر " یا مهمانی مهر نام داشت. در این مراسم سفره ای آیینی گسترده
می شد و پیروان مهر به نشانه همسانی و برابری و استواری در پیمان با همدیگر
و با خداوند ، با یکدیگر همسفره و هم پیاله می شدند و به خوردن گوشت گاو و
بعد ها نان مقدس درَونَ (
Draona
) و نوشیدن آشامیدنی مقدس هَومَ (
Haoma
) می پرداختند. گستردن این سفره آیینی هنوز نیز در بین زرتشتیان با نام "
میَزد" (
Myazd
) متداول است که بر آن خوراکی هایی همچون نان ، سیروگ ( نوعی نان روغنی )
، انواع میوه ، شیرینی و آجیل لرک (
Lork
) که مخلوطی از مغز پسته ، بادام ، گردو ، فندق ، کشمش سبز، برگه زردآلو ،
خرما خشکه و چند نمونه خشکبار دیگر است ، می نهند و پس از نیایش ، خوراکی
ها بین حاضران پخش می شود و آن ها به نشانه تبرک از آن ها می خورند.
یکی دیگر از رسوم شب یلدا که در بیشتر خانواده های ایرانی متداول است ،
بَُردن « شب چله ای » یا هدایای ویژه شب چله ( یلدا ) برای نوعروسان و تازه
دامادان است. معمولا در خانواده هایی که به تازگی بین یک زوج جوان خطبه عقد
خوانده شده اما هنور زندگی مشترک را به صورت رسمی آغاز نکرده اند ، در شب
چله ( یلدا ) مادر داماد به همراه مجموعه ای از خوراکی های ویژه شب یلدا که
با ذوق و سلیقه خاصی آراسته شده اند ، هدایای دیگری همچون لباس یا پارچه و
طلا تهیه نموده و برای عروس می فرستد. این عمل به صورت متقابل از سوی مادر
عروس نیز صورت می گیرد که البته زمان آن در برخی مناطق یک شب بعد از شب چله
و در بیشتر مناطق نخستین شب چله پس از آغاز زندگی مشترک زوج جوان در خانه
بخت خواهد بود.
در سده های اخير
فال گرفتن از كتاب حافظ ( شاعر و عارف بزرگ ایرانی ) نیز در شب یلدا و در
برخی از خانواده ها مرسوم شده است.
ضرورت ثبت جهانی یلدا
:
یلدا ، جشن مهرورزی و صلح و دوستی جهانی است که به صورت همگانی و غير رسمی
در خانواده های ایرانی و برخی دیگر از کشورها ، از هر قشر و با هر دین و
مذهب برگزار می شود. یلدا جشنی است که در آن مردمان به انتظار سپیده دم و
دریافت گرمای مهر تابان می نشینند و این گرمای زندگی بخش را که از طبیعت
گرفته اند به همدیگر هدیه می دهند . نزدیک بودن زمان برپایی (
Christmas
) یا
جشن میلاد عیسی مسیح ( 25 دسامبر ) و جشن یلدا ( 21 دسامبر ) و مشابهت سنت
های این آیین های زیبا نشان از همدلی همه مردمان زمین با هر دین و آیین
است. پس شناسایی بهتر و ثبت این جشن کهنسال به عنوان میراث مشترک بشری ضمن
این که می تواند آن را به همه ملت های جهان بیشتر بشناساند ، امکان حفظ
ارزش های جهانی نهفته در این جشن و انتقال بهتر آن را به نسل های بعدی بشر
فراهم خواهد آورد.
---------------------
1 –
در تطبیق تقویم ایرانی با تقویم میلادی ، « دی ماه » از 22 دسامبر تا 20
ژانویه است.
2-
در تقویم ایرانی
فصل پاییز
دارای ماه های مهر و آبان و آذر است که در تطبیق با تقویم میلادی از 23
سپتامبر آغاز می شود در 21 دسامبر پایان می یابد و
فصل زمستان دارای ماه های دی ، بهمن و اسفند است که در تطبیق با تقویم
میلادی از 22 دسامبر آغاز شده و در 19 مارس به پایان می رسد.
3- یک دوره 40 روزه را « چهله » یا « چله » می نامند.
4 -
سَُریانی زبان مردم سوریه و شمال عراق ، قبل از میلاد مسیح تاچند قرن بعد
از آن یعنی تاظهور اسلام است و هنوز نیز گویندگانی دارد.
5 – در تطبیق تقویم ایرانی با تقویم میلادی ، « بهمن ماه » از 21 ژانویه تا
19 فوریه است
. روزدهم بهمن ماه برابربا روز۳۰
ژانويه ، برپایه یک باور ايرانى روزی است که آتش توسط « هوشنگ » پادشاه
استوره ای کشف شد و بر این پایه در این روز « جشن سده » یا جشن پیدایش آتش
برپا می شود.
6 – در تطبیق تقویم ایرانی با تقویم میلادی ، « اسفند ماه » از 20 فوریه تا
19 مارس است.
Freitag, 30. September 2011
Jalal al-Din Rumi (Balkhi) مولانا جلال الدین محمد بلخی

جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد.[۱] پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی میپیوست. وی در عرفان و سلوک سابقهای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطانالعلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شدهاست که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آنجا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلالالدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۸]
همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود
مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادیالاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف میکند:
زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم بازیچهٔ کودکان کویم کردی
روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمیگشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمدهام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله میتوانی رسید؟
و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و اینبار مزاحم را از شانههایم بردار.»
شمس در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمیداند شمس به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کردهاند که او از حیث دانش و فن بیبهره بودهاست که نوشتههایش او بهترین گواه بر دانش گستردهاش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.
گلهای رنگارنگ
Samstag, 20. August 2011
Samstag, 13. August 2011
جمشيد كاشاني ، پديدآورندهي چهار عمل اصلي رياضي
| ||
| ||
يونس كرامتي : | ||
![]() زندگينامه جمشيد ملقب به غياثالدين، فرزند پزشكي كاشاني به نام مسعود نزديك سال 790 قمري (1388 ميلادي)، در كاشان چشم به جهان گشود. او در همهي آثارش خود را چنين شناسانده است: «كمترين بندگان خداوند، جمشيد، پسر مسعود طبيب كاشاني، پسر محمود پسر محمد ». روزگار كودكي و جواني وي درست همزمان با اوج يورشهاي وحشيانهي تيمور به ايران بود. با وجود اين، جمشيد در همين شرايط نيز هرگز از آموختن علوم گوناگون دور نماند. پدرش مسعود، چنانكه گفتيم، پزشك بود اما شايد از علوم ديگر نيز بهرهي بسيار داشت. نخستين كار علمي كاشاني كه از تاريخ دقيق آن آگاهيم، رصد خسوف در 12 ذيحجهي 808 قمري، برابر با دوم ژوئن 1406 ميلادي در كاشان است. غياثالدين نخستين اثر علمي خود را در همين شهر و در 21 رمضان 809 قمري مطابق با اول مارس 1407 ميلادي، يعني 2 سال پس از مرگ تيمور و فرو نشستن فتنهي او، نوشت. چهار سال پس از آن در 813 قمري هنوز در كاشان بود و رسالهي كوتاهي به فارسي دربارهي علم هيأت(كيهانشناسي) نوشت. در 816 قمري كتاب نجومي مهم خود يعني زيج خاقاني را به فارسي نوشت و به اُلُغْ بيگ، فرزند شاهرخ و نوهي تيمور، كه در سمرقند به سر ميبرد، پيشكش كرد. كاشاني اميد داشت كه با پشتيباني الغ بيگ بتواند با آسودگي بيشتر پژوهشهاي علمي خود را ادامه دهد. كاشاني دستكم تا مدتي پس از پديدآوردن كتاب ارزشمند تلخيص المفتاح، يعني 7 شعبان 824 قمري برابر با 7 اوت 1421 ميلادي، هنوز در كاشان به سر ميبرد. اين نكته خود مايهي شگفتي بسيار است كه چرا مردي دانشور چون الغبيگ پس از خواندن زيج خاقاني به نبوغ كم مانند پديدآورنده، يعني كاشاني، پي نبرد! كاشاني به احتمال قوي در 824 قمري به همراه معينالدين كاشاني(همكار غياثالدين در كاشان و سمرقند) از كاشان به سمرقند رفت و چنانكه خود در نامههايش كم و بيش اشاره كرده، در پيريزي رصدخانهي سمرقند نقش اصلي را داشت. از همان آغاز كار، وي را به فرنشيني (:رياست) آنجا برگزيدند و تا پايان عمر به نسبت كوتاه خود در همين جايگاه بود. وي سرانجام بامداد روز چهارشنبه 19 رمضان 832 قمري برابر با 22 ژوئن 1429 ميلادي بيرون شهر سمرقند و در محل رصدخانه درگذشت. امين احمد رازي در كتاب تذكره هفت اقليم ميگويد كه چون كاشاني چنان كه بايد و شايد آداب حضور در دربار را رعايت نميكرد ، الغ بيگ فرمان به كشتن او داد. از نامههاي كاشاني به پدرش چنين برميآيد كه پدر به دلايلي از سرنوشت فرزند خود در دربار الغ بيگ نگران بود و در نامه يا نامههايي، پسر را از خطرهاي معمول در دربار پادشاهان دور داشته و كاشاني نيز در پاسخ براي كاستن از نگرانيهاي پدر، نمونههاي بسياري از توجه ويژه الغبيگ به خود را براي پدر آورده است. نوآوريهاي كاشاني 1. اختراع كسرهاي دهگاني(اعشاري). گرچه كاشاني نخستين به كار برندهي اين كسرها نيست، اما بيگمان گسترش اين كسرها را از او ميدانيم. 2. دستهبندي معادلات درجهي اول تا چهارم و حل عددي معادلات درجهي چهارم و بالاتر 3. محاسبهي عدد p . كاشاني در الرسالة المُحيطية (ص 28 )، عدد p را با دقتي كه تا 150 سال پس از وي بيمانند، ماند محاسبه كرده است. 4. تكميل و تصحيح روشهاي قديمي انجام چهار عمل اصلي و اختراع روشهاي جديدي براي آنها. بهراستي، كاشاني را بايد مخترع روشهاي كنوني انجام چهار عمل اصلي حساب ( به ويژه ضرب و تقسيم) دانست. 5. اختراع روش كنوني پيدا كردن ريشهي n اُم عدد دلخواه. روش كاشاني در اصل همان روشي است كه صدها سال پس از آن توسط پائولو روفيني (رياضيدان ايتاليايي، 1765-1822ميلادي )، و ويليام جُرج هارنر (رياضيدان انگليسي، 1786-1837ميلادي )، بارديگر اختراع شد. 6. اختراع روش كنوني پيدا كردن جذر (ريشهي دوم) كه در اصل ساده شدهي روش پيدا كردن ريشهي n اُم است. 7. ساخت يك ابزار رصدي. كاشاني ابزارِ رصدي جالبي اختراع كرد و آن را طَبَقُ المَناطِقْ ناميد. رسالهاي نيز به نام نُزْهَةُ الحَدائِق دربارهي چگونگي كار با آن نوشت. 8. تصحيح زيج ايلخاني. كاشاني زيج خاقاني را نيز در تصحيح اشكالات زيج ايلخاني نوشت. 9. نگارش مهمترين كتاب دربارهي حساب. كتاب مفتاح الحساب كاشاني مهمترين و مفصلترين اثر دربارهي رياضيات عملي و حساب در دورهي اسلامي است. 10. محاسبهي جِيْب(سينوس) يك درجه. كاشاني در رسالهي وَتَر و جِيْب مقداري براي جِيْبِ يك درجه بدست آورده كه اگر آن را بر 60 تقسيم كنيم ، حاصل آن تا 17 رقم اعشاري با مقدار درست سينوس يك درجه موافق است. آثار كاشاني 1. سُلّمُ السَماء (نردبان آسمان) يا رسالهي كماليه به عربي. كاشاني در اين رساله از قطر زمين، و نيز قطر خورشيد، ماه، سيارات، و ستارگان و فاصلهي آنها از زمين سخن گفته است. 2. مختصر در علم هيأت به فارسي. وي در اين رساله دربارهي مدراهاي ماه، خورشيد، ستارگان، و سيارهها و چگونگي حركت آنها سخن گفته است. 3. زيج خاقاني به فارسي: اين كتاب يكي از آثار مهم نجومي كاشاني به شمار ميرود. 4.شرح آلات رَصَد به فارسي 5. نُزْهَةُ الحَدائِق به عربي: در اين رساله دستگاهي به نام «طبق المناطق» را كه اختراع خود وي بوده، شرح داده است. با اين دستگاه ميتوان جاي ماه و خورشيد و پنج سيارهي شناخته شده تا آن زمان و نيز فاصلهي هر يك از آنها را تا زمين، و برخي پارامترهاي سيارهاي ديگر را بدست آورد. 6. ذِيْلِ نزهة الحدائق. 7. تَلْخيصُ المِفْتاح به عربي. 8. الرِسالةُ المُحيطية به عربي. وي در اين رساله نسبت محيط دايره به قطر آن، يعني «عدد پي» را به دست آورده است. 9. وَتَر و جِيْب. 10. زيج تَسْهيلات. يارينامه: در قلمرو رياضيات-اهل قلم، چاپ دوم 1382. يونس كرامتي | ||
Sonntag, 13. März 2011
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است Happy Norooz

می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگا م گل و با ده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است
در این روز نو بر ماست که این یادگار بزرگ را گرامی بداریم ، و با بر پا داشتن جشن و سرور در راه وحدت و یگانگی ملت کهنسال ایران بکوشیم.
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت، هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
Labels:
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
Sonntag, 6. März 2011
Clara Ragaz-Nadig "SOZIALISTIN – FEMINISTIN – PAZIFISTIN" IFFF / WILPF

CLARA RAGAZ-NADIG; 1884 – 1957
Das eigentliche Lebensziel von Clara Ragaz-Nadig bestand im Kampf für eine neue gerechtere Gesellschaft. Der Leitgedanke dieser für sie sozialistischen Gesellschaft war die geschwisterliche Verbundenheit aller Menschen.
Ein erster Schritt war die Vorarbeit für die schweizerische „Heimarbeitsausstellung von 1909“. Clara Ragaz-Nadig, die sich schon vorher mit der schlechten sozialen Lage der Heimarbeiterinnen beschäftigt hatte, machte monatelang in den Unterkünften dieser Frauen die notwendigen Erhebungen. Bei diesen Besuchen gewann Clara einen tiefen Eindruck in die soziale Not.
Der Ausbruch des 1. Weltkrieges forderte Clara, die schon in ihrer Jugend angeregt von Berta von Suttners „Die Waffen nieder!“ zur überzeugten Pazifistin geworden war, so stark heraus, dass von nun an ein Teil ihres Lebens der Friedensbewegung, vor allem der Frauenfriedensbewegung, gehörte. 1915 gründete sie zusammen mit Frau Dr. Woker (Bern), Frau Dr. Erismann (Zürich), Frau Schaffner (Basel) und Frau Gobat (Genf) das „Schweizerische Frauenkomittee für den dauernden Frieden“. Seit 1919 gehört sie dem leitenden Ausschuss der „Internationalen Frauenliga für Frieden und Freiheit (IFFF)“ an. Trotz grosser Anfeindungen, vor allem in den dreissiger Jahren, arbeitete Clara bis 1946 aktiv im Vorstand der Liga mit.
Im Bereich der Politik war für Clara Ragaz-Nadig die zentrale Forderung, dass Frauen alle politischen Rechte haben sollten. Zugleich erkannte sie aber die Wertlosigkeit dieser politischen Gleichberechtigung der Frau in einer Welt, die von Männern aufgebaut wurde. „Denn auch mit der Zuteilung der formalen Rechte wird sie noch nicht vollkommen gleichberechtigt; sie wird es in dieser unserer heutigen Gesellschaftsordnung überhaupt nie. Die formalen Rechte können ihr nur die Hilfsmittel sein, zur Umgestaltung der Gesellschaftsordnung, und sind darum unbedingt erstrebenswert.“
Clara Ragaz-Nadig forderte Frauen zu einer deutlicheren Mitarbeit in politischen Organisationen, wie in der sozialdemokratischen Partei, heraus. Frauen sollten dadurch aktiv an der Veränderung der Gesellschaft teilnehmen. Um aber unabhängig von männlichen Interessen wirklich eigene Vorstellungen entwickeln zu können, setzte Clara sich für den Aufbau einer starken unabhängigen Frauenorganisation ein.
Die wirtschaftliche Benachteiligung von Frauen lag für Clara auf mehreren Ebenen. Zunächst in einer schlechteren Ausbildung für Mädchen, weil für ihre Bildung weniger Geld ausgegeben wurde als für die der Jungen. Zuletzt aber in der durchgehend schlechteren Bezahlung von Frauenarbeit. Ihre Forderungen für eine wirtschaftliche Gleichberechtigung der Frau sind folgende:
-Gleicher Lohn für gleiche Arbeit
-Offener Zugang für Frauen zu allen Berufen
-Gleichstellung, was Ansehen und Lohn betrifft, für bisher typische Frauenberufe
Wertung der Hausfrauentätigkeit als Beruf
-Sozial – und Altenversicherung für Hausfrauen
-Freie Entscheidungen für verheiratete oder unverheiratete Mütter, ob sie berufstätig sein wollen oder nicht.
Im Kulturellen Bereich bemängelte Clara Ragaz-Nadig die Benachteiligung der Frau im Hinblick auf ihre Bildungsmöglichkeiten.
„Doch wie mit der Politik, so ist es auch mit der Bildung. Einmal ist unser ganzes sogenanntes höheres Bildungswesen auf den Mann zugeschnitten, auch vom Manne geschaffen, und trägt sein Gepräge; Das Eine hat zur Folge, dass die Frau auch dort, wo sie zum Studium zugelassen wird, nicht in ihre Welt, sondern in die Welt des Mannes eingeführt wird, d.h. dass die Probleme ihr in der Beleuchtung der männlichen Denkart dargestellt werden…, zweitens stehen der akademisch gebildeten Frau immer noch weniger offen als Manne.“
Somit war ihre Hauptforderung in diesem Sektor ein genauso gute Schul- und Berufsausbildung für Frauen. Die Frauen sollten durch die Mitarbeit in Schul – und Erziehungsräten einen deutlichen Einfluss auf die Bildung ihrer Kinder nehmen. Besonders auf den Gebiet der Wissenschaft versprach sich Clara viel von dem, was eine befreite Frau leisten könnte.
„Sie wird auch dort, wo sie sich wissenschaftliche betätigt, es mehr wagen, eigene Wege zu gehen. Eigene Probleme aufzustellen und eigene Methoden anzuwenden und darum auch erst eigene Werte zu schaffen.“
Sie sah die befreienden Bewegungen ihrer Zeit immer als zusammengehörende Bewegung zu einem gemeinsamen Ziel an. Gerade dies aber ist auch die grosse Aufgabe für uns heute. Auch wir müssen erkennen lernen, dass Friedensbewegung, „Dritte Welt“ –Bewegung und Ökologiebewegung zusammengehören. Es kann keinen Frieden ohne Gerechtigkeit geben.
Manuskript aus der IFFF Arbeitsgruppe CH
fks
Abonnieren
Posts (Atom)