Mittwoch, 11. Juni 2014

ملک الشعرا بهار - انقراض قاجاریه

Bild: Wikipedia

انقراض قاجاریه
تالیف ملک الشعرا بهار
در آغاز دو حزب در ایران پیدا شد: مشروطه خواه و مستبد. عیان و طبقه اول و طبقه سوم یعنی‌ توده‌ مردم مستبد بودند و مشروطه خواهان را بیدین و انقلابی و هرج و مرج طلب میشمردند و مشروطه خواهان که عددشان قلیل ولی‌ بیشتر آنان از طبقه با سواد و روشن فکر بودند. و می‌توان آنان را طبقه دوم نامید. مستبدان را جاهل و ظالم و ارتجاعی و غارتگر میشمردند.
اکثریت مردم ایران ارتجاعی و اقلیت مردم انقلابی و متجدد بود و چون بعضی‌ از علمای بزرگ با مشروطه و انقلاب موافقت کردند و سیاست انگلیس نیز محرمانه از مشروطه حمایت میکرد و مظفرالدین شاه نیز سیاسی عاقلانه و درباریانی دانا نداشت. در۱۲۲۴ اقلیت بر اکثریت مسلط گردید و تجدد بر ارتجاع فائق آمد و قانون اساسی‌ امضا شد.
مجلس اول از ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ جمادی الاولی ۱۳۲۶ دوام آورد، و مهمترین کارش اصلاحات ملی و تدوین قانون اساسی‌ و متمم آن بود.

در سنه ۱۳۲۶ محمد علی‌ شاه پسر مظفرالدین شاه بمساعدت معنوی دولت تزاری روس و سکوت دولت بریتانیا بتاریخ ۲۳ جمادی الاولی توسط قزاقها که یکدسته گارد مخصوص سلطنتی و از یک بریگارد تشکیل شده بودند و رئیس آنها "لیاخف" نام داشت. مجلس شورای ملی‌ را بتوپ بست و جمعی‌ از وکلا را تبعید کرد و چند روزنامه نویس و ناطق را کشت و گروهی را حبس کرد و مشروطه را موقوف داشت.
بلافاصله فعالیت‌های سیاسی بین دول روس و انگلیس در مورد ایران آغاز شد و این فعالیتها بتفصیل در کتاب آبی‌ ضبط است. جان کلام آنکه دولت روس مایل بود بدولت ایران قرضی داده شود و با آن پول اصلاحات ملی و تامینه شروع گردد. ولی‌ دولت بریتانیا از دادن این قرض بدربار بی‌ بندوبار و رجال غیر امین و تشکیلات غلط آنروز ابا داشت و معتقد بود که باید نخست تکلیف قانون اساسی‌ و مجلس ایران معین گردد و این قرض بتصویب مجلس بشاه داده شود.
در آنروزها مناسبت دولت بریتانیا با زعمای مردم تهران و آزادی خواهان ولایت و ایرانیان خارج از مملکت بسیار دوستانه بود و در لندن نیز مرحوم پرفسور براون و عده‌‌ای از وکلای مجلس عوام و بعضی‌ از رجال انگلستان و جراید با مشروطه خواهان همراهی‌های زیاد داشتند و اساسا بی‌خبر نیستیم که دولت بریتانیا با دربار قاجاریه بنظر خوب نگاه نمیکرد زیرا شاه بروس‌ها بیشتر متمایل بود، و کشته شدن اتابک اعظم "میرزا علی‌ اصغر خان" رئیس الوزرا در مشروطه صغیر نیز نتوانسته بود شاه را از این خواب بیدار سازد.
 نتیجه فعالیت‌های سیاسی این شد که پولی‌ بدست شاه نرسید و مالیات مملکت در آنسال درست وصول نشد. زیرا هم اغتشاش زیاد بود، هم از طرف علمای نجف حکم شده بود که رعایایشان مالیات ندهند. بنابرین یکباره کلاه شاه و دربار پس معرکه ماند.
بی‌ پولی‌ کار را بجایی کشانید که شاه ناچار شد قدری از جواهرات سلطنتی را توسط "کامران میرزا" پدر زن و عموی خود، نزد بانک روس گرو بگذرد و پولی‌ تدارک کند... از طرف دیگر در ولایات طغیان‌ها برخاست و در تهران جمعی در سفارتخانهای بریتانیا و عثمانی پناه بردند.
ستار و باقر دوتن از طبقات فرودین در تبریز علم طغیان برافراشتند و بقدری قوی شدند که تبریز و توابع را بدست آوردند و در تحت رایت "انجمن ایالتی‌" حکومت را در دست گرفتند و شاه ناچار شد "سلطان عبدل المجید میرزا عین الدوله" را با سپاهی از نظامی و چریک و الوار بدفع طاغیان گسیل دارد، و عاقبت منجر بدخالت قوای نظامی روس گردید.
سید عبد الحسین نامی‌ در لار و تبریز قیام کرد و رایت طغیان برافراشت ولی‌ عاقبت بر قوای چریک محلی غالب نیامد.
خوانین بختیاری بریاست صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه باصفهان تاختند و علی‌ قلیخان سردار اسعد نیز از فرنگستان به آنان پیوست و اصفهان را گرفته بسوی مرکز حرکت کردند.
نصر الدوله ملقب بسپهدار هم در گیلان جمیعتی فراهم کرده بطهران رو آوردند و این دو قوه یعنی‌ قوای بختیاری و مجاهدان گیلانی و ارمنی در اول ماه رجب ۱۳۲۷ هجری قمری تهران را فتح کردند. این قوی از روز حرکت تا روزی که خبر تحصن شاه بسفارت روس در زرگنده شایع شد ، همواره از طرف رجال و آزادی‌خواهان بریتانیا و آزادی‌خواهان ایرانی‌ در داخل و خارج از ایران مساعدتهای مادی و فکری می‌گرفتند.
پادشاهی سلطان احمد شاه
فاتحان پایتخت پس از خلع پدر فرزند خردسال او را که "سلطان احمد میرزا" نام داشت و ولیعهد رسمی‌ بود بپادشاهی برداشتند و چون صغیر بود "عضدالملک" را که از معمرین خاندان قاجاریه و ایلخانی عشیره مزبور بود به نیابت سلطنت برگذاشتند.
شاه مخلوع از ایران رفت و دولت جدید با او بوساطت و شفاعت دولتین روس و انگلیس که در حمایت آنان پناه گرفته بود، قراری گذاشت که تا او در امور ایران دخالت نکرده است دولت ایران همه ساله باو حقوق کافی‌ بدهد.
شاید اگر حمایت خاندان رمانف که بموجب معاهده ترکمان چای تعهد کرده بودند از خاندان "عباس میرزا" نایب السلطنه حمایت کنند نمیبود این طفل بپادشاهی نمیرسید.
کسی‌ چه می‌داند، شاید اگر آن روزها که رجال فاضل و قوای بلنسبه صالحتری زمام امور را در کف داشتند و هنوز مرتجعین و احرار مخلوط نشده بودند و درباریان فاسد قدیم در سایه دربار کهنه خود را داخل صف انقلابیون نکرده بودند، کلک قاجاریه کنده شده بود و شاید دولت صالحتری ایجاد میشد؟ اما هر چه بود کاری بود و شد. "احمد شاه" بپادشاهی برداشته شد، و مجلس دوم با انتخابات مخفی‌ و دو درجه از افراد انقلابی و فاضل انتخاب و تشکیل گردید.
محمد علی‌ میرزا بروسیه رهسپار شد و آرام نگرفت و پولی راه انداخته سال بعد باتفاق برادرش شعاع السلطنه وارد استرآباد گردید. گفته شد که روسهای تزاری نیز او را تشویق کرده بودند و علت اصلی‌، آمدن مستشار مالیه آمریکایی‌ موسوم به "مورگان شوستر" بود بایران که معروف بود این کار با موافقت دولت بریتانیا صورت گرفته است و دموکراتها هم از و حمایت میکردند. باری شاه مخلوع وارد شد و لشکری از تراکمه بهم بست و دو ستون از دو طرف یکی‌ بریاست "رشید السلطان" از راه مازندران و دیگر بسرداری "سردار ارشد" از راه شاهرود و سر دره خوار بسوی تهران گسیل داشت.
در همین حین شاهزاده سالار الدوله برادر دیگرش هم بطمع پادشاهی از سمت غرب باتفاق عشایر کلهر بسوی مرکز حمله کرد و دولت جدید ملی‌ این هر سه ستون خطرناک را در هم شکست و خرد و لاش کرد و محمد علی‌ میرزا بروسیه بازگشت و سالار الدوله نیز بار دیگر بدولت عثمانی پناه برد و سرداران این سپاهها، داود کلهر و رشید السلطان و سردار ارشد بدست مجاهدان بختیاری و قوای ملی‌ کشته شدند.
ناصرالملک
عضد الملک مردی معمر و متین و مفید بقیود کامل ملیت بود. او درین بینها مرحوم شد و این اتفاق در عصر مجلس دوم صورت گرفت. مجلس تصمیم گرفت برای نیابت سلطنت کسی‌ را انتخاب کند.
نامزد دموکراتها "میرزا حسن خان مستوفی الممالک" و نامزد "اعتدالیون" و بیطرفان مجلس که دارای اکثریت بودند "ابوالقاسم خان ناصرالملک" بود.
علی‌ قلی‌ خان سردار اسعد هم داوطلب بود و هر گاه اعتدالیون از پیشرفت ناصر الملک نومید می‌شدند بسردار اسعد رای می‌دادند. بدین سبب شاهزادگان متنفذ مانند فرمانفرما و عین الدوله نیز بانتخاب ناصر الملک راغب بودند که مبادا سردار اسعد انتخاب شود و درین باب مساعی و مصارف بکار بردند و عاقبت ناصرالملک به نیابت سلطنت انتخاب گردید. و او بود که مجلس را ملزم ساخت که وکلا هر یک مسلک و عقیده سیاسی خود را معلوم سازد و در نتیجه این اصرار، دموکراتها و اعتدالیها و سایرین مرامنامهای خود را در مجلس اعلام داشتند.
 احزاب سیاسی و مجلس دوم
در سال اول فتح تهران رجب ۱۳۲۷ قمری مطابق ۱۹۰۸ میلادی در ایران دو حزب پیدا شد: یکی‌ انقلابی، دیگر اعتدالی و در همان سال بعد از افتتاح مجلس دوم این دو حزب باسم "دموکرات عامیون" و "اجتماعیون اعتدالیون" رسمی‌ شد و خودشان را بمجلس معرفی‌ کردند.
احزاب دیگر نیز مثل "اتفاق و ترقی" وجود داشت اما چون در مجلس نماینده حسابی‌ نداشتند گل نکرده کاری از پیش نبردند.
دموکراتها که ۲۸ نفر بودند مخالفان خود یعنی‌ اعتدالیون را که ۳۶ تن می‌شدند ارتجاعی می‌نامیدند، زیرا آن حزب هوادار روس ملایم‌تر و رعایت سیر تکامل بود و اعتقاد بکشتن و از میان بردن مستبدان و ارتجاعیها نداشت و ازینرو بیشتر اعیان بدان حزب پناه می‌بردند.سپهدار اعظم تنکابنی، سردار محیی، دولت آبادیها، سید عبدالله بزرگ بهبهانی‌، سید محمد بزرگ طباطبایی دو پیشوای مشروطه - و غالب متنفذین و ناصرالملک نایب السلطنه و فرمانفرما و غالب اعیان و روحانیان و اکثریت مجلس دوم طرفدار یا عضو این حزب شدند.
 اینها دموکراتها را انقلابی و تندرو میخواندند و در جراید خود از آنان انتقاد میکردند و احیانا از تهمت‌های دینی و تکفیر خودداری نداشتند. حزب اعتدال با ۲۴ نفر موتلفه و ۴ اتفاق و ترقی‌ و ۳ تن طراز اول و ۷ نفر بیطرف ائتلاف داشتند. 
دموکراتها که یک بند مرامشان "انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی‌" و بند دیگر "ایجاد نظام اجباری" و بند دیگر "تقسیم املاک بین رعایا" و دیگر  "قانون منع احتکار" و "تعلیم اجباری" ، و "بانک فلاحتی" و "ترجیح مالیات غیر مستقیم بر مستقیم" و "مخالفت با مجلس اعیان" و غیره و غیره بود. مورد هجوم علما و گروه انبوهی از رعایا و توده‌ قرار گرفتند. اما نظر باینکه افراد فعال و صاحب عقیده و با ایمان و حرف زن و چیز نویس دار میان آنها زیاد بود و اساسا منتقد و تندزبان بوده هوادار فقرا و رنجبران معرفی‌ گردیده بودند، موفق شدند که در مجلس فراکسیون ۲۸ نفری بوجود آورند و در خارج افراد کثیری از جوانان و غیر جوانان طبقه دوم را به‌خود جلب نمایند و چند روزنامه خوش قلم و موجه و مشهور مانند ایران نو در تهران - شفق در تبریز - نوبهار در خراسان منتشر سازند و مخالفان خود را بنام محافظه کار و ارتجاعی و آخوند و سرمایه دار و اشراف و اعیان بباد انتقاد بگیرند.
روسای دمکرات "سید حسن تقی‌زاده" و "حسینقلی خان نواب" و "سلیمان میرزا" و "وحید الملک" و "سید محمد رضا مساوات" بودند و روسای اعتدالیون "میرزا محمد صادق طباطبایی" و "میرزا علی‌ محمد دولت آبادی" و "میرزا علی‌ اکبر خان دهخدا" و "حاج آقا‌ی شیرازی" و "قوام الدوله شکر الله خان" بودند. علمای بزرگ مانند "سید عبدلله بهبهانی‌" و "سید محمد طباطبایی" و سایر ارباب نفوذ هوادار حزب "اعتدالیون و اجتمایون" شده و ناصر الملک نایب السلطنه و سپهدار اعظم نیز طرفدار این جمعیت بودند. خوانین بختیاری غیر از "مرتضی‌ قلیخان" پسر صمصام السلطنه که در فراکسیون اعتدال عضو بود مابقی مخصوصا سردار اسعد با هر دو طرف راه می‌رفتند زیرا مستوفی الممالک که نامزد نیابت و ریاست وزرایی دموکراتها بود با خوانین بختیاری دوستی‌ داشت.
ضدیت و دشمنی بین این دو حزب از آغاز فتح تهران بروز کرد، کار بکشت و کشتار هم کشید بالاخره سید عبدلله بهبهانی‌ را کشتند و گفته شد که مجاهدین دمکرات او را کشته اند. نتیجه این شد که علما بخلاف تقی‌ زاده بنجف چیزها نوشتند و از طرف مرحوم آخوند لایحه‌ای منتشر کردند که بحزب دمکرات توهین کرده بود، بالاخره سید عبدالله کشته شد و تقی‌ زاده با آنکه وکیل مجلس بود و لیدر جمعیت، نتوانست در ایران بماند و از ایران خارج شد یا او را خارج کردند و تا زمان حکومت "پهلوی" بایران بازگشت نکرد.
مجلس دوم در نتیجه اتمام حجت (اولتیماتوم) روس‌ها در مورد مستر شوستر مستشار مالیه آمریکایی‌ و اخراج او تشنجی سخت به‌خود گرفت و نبرد عنیفی میان دمکرات و اعتدال در کار شد، عاقبت دموکراتها مغلوب گردیدند و مستر شوستر از ایران رخت بربست و مجلس هم در اواخر ۱۳۲۹ بسر آمد و ناصر الملک دیگر انتخابات را تجدید نکرد.
بعد از بسته شدن مجلس از طرف دولت و نایب السلطنه تمام روسای حزب دمکرات و جمعی‌ از افراد اعتدال بقم تبعید شدند. جراید بسته شد، در ایالات هم پس از قصابی روس‌های تزاری جراید دمکرترا بستند و مدیران آنها را بتهران و جاهای دیگر تبعید کردند. نویسنده هم یکی‌ از کسانی‌ بود که در خراسان بخلاف فشار و ظلم تزاریان مقالاتی می‌نوشت و درین وهله روزنامه ش "نوبهار" و "تازه بهار" توقیف و خود با نه نفر از افراد حزب بتهران تبعید شد.

روابط سیاسی احزاب
- حزب دمکرات با انگلیسیها روابط خوبی‌ داشت و مامورین بریتانیا در ایالات باین حزب روی خوشی‌ نشان می‌دادند و حزب اعتدال با روس‌ها مناسبت خوب داشت، دولت تزاری با رجال متنفذ ایران و سرمایه دارن دوست بود.
ناصر الملک خود روابط سیاسی دولت را با انگلیسیها محکم کرده، حزب دمکرات را برانداخت و درین راه جلب توجه کامل دولت تزاری را بعمل آورد!
این حالت دوام داشت تا جنگ بین الملل بر سر کار آمد.

سقوط ناصر الملک
بعد از تعطیل مجلس دوم سه سال و کسری ناصر الملک زمامدار مطلق بود و با کمال خشونت با احزاب و احرار رفتار میکرد. نفوذ روس در ایالات شمالی بی‌حد و روزافزون شده بود، در امور داخلی‌ مداخله میکردند و با دموکراتها  هنوز در بعضی‌ ایالات خاصّه خراسان کمیته و تشکیلات داشتند مخالفت میورزیدند و اتباع روسیه بر رجال منطبعه مشهد مقاله‌ای نوشتم که چند قسمت از آنرا نقل می‌کنم.
"آن دستی‌ که انقلاب ایران را خنثی گذاشت، آن دشتی که زعما و قهرمانان انقلاب را نابود و مضمحل ساخت، آن دستی‌ که سه سال ما را از نعمت مشروطه محروم داشته و هنوز هم دارد - علی‌ رغم آرزو‌های سیاسیون ایران کارشکنی می‌کند..."
"ساده لوحان و کوته نظران گمان میکنند که کار ایران بمظفریت یک سلسله سیاسی (مراد حزب اعتدالیست) و معدوم شدن جمعیت سیاسی دیگر (دموکراتها) اصلاح شده و رو بطرف اصلاحات خواهد رفت. اما خبر ندارند که همین مساله یگانه سبب بدبختی و فلاکت ایران خواهد شد...!"
"بسته بودن متمادی پارلمان، انفکاک قوای حریت خواه ایران، تبعید عناصر فعال مشروطه، زمامداری "مرنارد بلژیکی" در خزانه داری، تاخیر و اهمال در امر انتخابات، عدم مداخله مستخدمین سوئدی در شمال، شناعت صمد خان در شمال غربی، هجوم رنجبران خارجه از شمال بسرحدات آشکار میسازد که آتیه ایران سیاه خواهد بود..."
درین اوان شاه بحد بلوغ سیاسی رسید و در ۲۷ شعبان ۱۳۳۲ قمری مطابق ۳۰ سرطان تاجگذاری کرد و ناصر الملک سقوط کرد و روز ۱۸ رمضان بدون اینکه نطقی بکند یا شرح کارهای دیرینه‌ خود را بنویسد مانند کسیکه می‌گریزد بفرنگستان گریخت!!
ناصر الملک قبل از سقوطش اعلان انتخابات را در ایران منتشر کرده بود و بعد از رفتنش انتخابات دوام دشت. اما اگر انتخابات در عهد او تمام میشد شاید آثاری از حزب دمکرات در مجلس سوم مشهود نمی‌شد، معذالک باز اکثریت این مجلس تقریبا با حزب اعتدال شد.

جنگ بین الملل دموکراتها را نجات داد
در جنگ بین الملل احمد شاه بالغ بود و تازه بتخت نشسته و ناصر الملک رفته، مجلس سوم باز شد و دمکرات و اعتدال در مجلس عضو بودند و تشنجات سختی هم در این مجلس میان دستجات رخ داد. گاه ائتلاف میکردند و گاهی بوسیله سازش با فراکسیون بیطرف اکثریتی بوجود میاوردند. دموکراتها این نوبت زیادتر بودند. اعتدالیون بدو دسته تقسیم شده بودند دسته‌ای آزادی‌خواه و دسته‌ای روحانی‌ و گفتگو بر سر سیاست خارجی‌ بود، تا اینکه فشار متفقین از طرفی‌ و تحریکات متحدین از طرف دیگر موجب شد که افکار بدو طبقه قسمت شود. هواداران متفقین و هواداران متحدین. دموکراتها و اغلب اعتدال‌ها در نتیجه این قضایا بهواداری متحدین "آلمان و دوستانش" از تهران هجرت کردند و از جلو هجوم دسته‌ای از سپاهیان روسی که از قزوین بسوی تهران ببهانه تامین پایتخت میامد بطرف قم رهسپار شد. مرحوم مستوفی الممالک رئیس دولت بود و شاه را می‌خواست از تهران حرکت بدهد ولی‌ این واقعه صورت نگرفت، اما غالب وکلا چنانکه خواهیم دید - به اشاره دولت بقم رفتند و از آنجا مهاجرت نمودند. 

 برگردیم بیک سال قبل
   درین سال (۱۳۳۴ قمری هجری) انقلابات و تشنج عجیبی‌ در ایران پیدا شد.
قبلا می‌دانستیم که حزب دمکرات و قسمتی‌ از آزادی‌خواهان سایر احزاب در عهد ناصر الملک بفشار دولت روس گرفتار بودند و غالباً در حال تبعید و بازداشت بسر می‌بردند. جراید ملی‌ "ایران نو" ارگان دمکرات و روزنامه "شوروی" ارگان اعتدلیون و روزنامه "استقلال ایران" ارگان اتفاق و ترقی‌ و "شرق" مستقل و بسیاری دیگر از جراید توقیف شدند .در ایالات نیز روزنامه‌های ملی‌ "نوبهار" در مشهد و "شفق" در تبریز از طرف دولت یا بفشار روسها توقیف گردیدند.
بعد از افتتاح مجلس سوم حکومت مشروطه بار دیگر بوجود آمد.
جراید ملی‌ از نو جان گرفتند، روزنامه "نوبهار" بمدیریت مولف در تهران بجای ایران نو دایر شد. روزنامه "شوروی" بمدیریت ناصر الملک گیلانی بمساعدت حزب اعتدال دایر گشت. روزنامه "رعد" که از جراید مستقل و متکی‌ بحزبی نبود بمدیریت "سید ضیا الدین طباطبایی" دایر گشت و جریده هفتگی بنام "عصر جدید" بریاست "متین السلطنه" راه افتاد، سوای اینها روزنامه‌های دیگر "ستاره ایران" دمکرات و "بامداد روشن" هوادار اتحاد اسلام و جراید دیگر بوجود آمد. 
از همه این جراید فقط "رعد" و "عصر جدید" بهواداری صریح متفقین یعنی‌ روس و انگلیس چیز مینوشتند، ولی‌ باقی‌ جراید نظر بسوابق حزبی و تاثر شدیدی که از عملیات روس‌های تزاری و سکوت عمیق انگلستان در برابر مظالم حضرات داشتند طوری از متفقین رنجدیده بودند که میتوان گفت اکثریت افراد احزاب و مطلق روزنامه نگاران از همان بدو امر و طلوع ستاره جنگ بهواداری متحدین دل بستند و این احساسات یکباره عمومی شد، و تدابیر مامورین ترک و آلمان و اتریش نیز مزید علت گردیده به انقلاب فکری و قلمی و عاقبت بقیام حزبی و مهاجرت پیوست.
باید گفته شود که دولت تزاری بعد از عقد معاده ۱۹۰۷ و تعیین مناطق نفوذ روس و انگلیس در ایران تصمیم گرفت که در منطقه نفوذ خویش دست بکار شود و بمداخلات مستقیم در امور داخلی‌ ایران آغاز کند!
چنانکه دیدیدم بعد از قیام ستارخان در تبریز ببهانه آوردن آرد و حفظ اتباه روس، سالدات وارد آذربایجان کرد، و بعد از قضیه شوستر و دادن اولتیماتوم در ۱۳۲۹ نیز بقزوین و استرآباد و خراسان وارد کرد و بتحریک مفسدین در خراسان آشوبی بر پا نمود و سید محمد طالب الحق برادر سید علی‌ آقا‌ی یزدی مجتهد و یوسف خان هراتی و جمعی دیگر را واداشت که در مسجد و صحن رضوی گرد آمده بر ضد حزب دمکرات و مشروطه خواهان و عاقبت بخلاف حکومت مرکزی و بهواداری محمد علی‌ میرزا که در استرآباد بود قیام کردند و گروهی بیگناه را کشتند و جمعی مسلح دور خود جمع کردند و افکار عوام را زهراگین ساختند و امینت را از خراسان سلب نمودند بحدی که حاکم از خلع سلاح آنان عاجز شد و دموکراتها که می‌توانستند از آنها جلوگیری کنند بفشار روس‌ها قبلا تبعید شدند و چون میدان خالی‌ شد خود روس‌ها بر مفسدین تاختند و صحن و مسجد و حرم و گنبد را هدف توپ ساختند و بفجایع تاریخی‌ دست زدند و از روسای اشرار یوسفخان را که اسناد در دست داشت در حین گریز فرستادند و کشتند و طالب الحق را بروسیه گریزانیدند!.
روس‌ها علاوه بر این مفسدتها در امور داخلی‌ نیز مداخله میکردند و مقدمات دست اندازی در منطقه نفوذ خود را فراهم میاوردند. خاصه که ناصر الملک و سایر رجال هم خود را تسلیم آنان کرده و در قبال تقاضاهای مامورین روس و مستشاران بلژیکی (از قبیل مسیو مرنارد خزانه داری و همکاران دیگر او که با روس‌ها متحد و همداستان بودند) مقاومتی بروز نمی‌دادند و ناصر الملک صریح میگفت که ایران رفته است و امیدی ببقای استقلال و تمامیت ملکیه این کشور نمیتوان داشت! و حتی از این سخنان یاس آمیز و زهر دار با شاه جوان نیز گفته میشد و شاه را بجمع مال و نومیدی از مردم و مملکت تشویق و راهنمونی میکرد!
با این مقدمات در واقع کمتر کسی‌ از عقلا بود که امیدی ببقای کشور داشته باشد و مداخلات دولت روس امید را در قلوب حساسترین فرد ایرانی‌ میکشت و فقط معجزی می‌توانست ایرانرا از شر مداخلات روسیه و از زیر بار یاس و سخنان زهراگین زعمای بدبخت و مایوس نجات دهد - و این معجزه جنگ بین الملل بود!
 آری جنگ بین الملل احساسات فشره و فسرده مذکور را منبسط و گرم کرد و خبر فتوحات سربازان آلمان در روسیه ایرانیان حساس را که از روس‌ها نا امید و از انگلستان رنجه خاطر بودند بهواداری متحدین وادار کرد!
 تاریخ مختصر احزاب ایران
انقراض قاجاریه
 تالیف  ملک الشعرا بهار
تاریخ تالیف ۲۱ - ۱۳۲۲ شمسی‌
موسسه مطبوعاتی امیر کبیر

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen