شادروان رهی معیری، کتابخانه مجلس شورای ملی را برای نگهداری تنها سرمایه عمر خویش که عبارت از ۲۳ نسخه خطی از دیوان شعرا و جنگ اشعار و ۱۶۶۲ جلد کتاب چاپی ادبی است ، برگزید تا همه کس بتواند از این گنجینه ادبی بهرهمند شود. این انتخاب از طرف آن شاعر گرانقدر افتخاری است برای کتابخانه مجلس شورای ملی چون ثابت میکند که کتابخانه مجلس از نظر عرضه کردن کتاب به علاقمندان و از جهت قدرشناسی از اهدا کنندگان کتاب امتیاز خاصی دارد، و بهترین دلیل برای اثبات این امتیاز همین است که کتابخانه مجلس در ظرف سه ماه با کمبود کارمند علاوه بر ثبت و ضبط و تجدید و صحافی و طبقه بندی کتابها در جایگاه مخصوصی که برای این منظور تهیه شده است فهرست کاملی نیز برای آنها تدوین کرد. جناب آقای عبدالله ریاضی ریاست مجلس شورای ملی که علاقه خاصی به کتاب و کتابخانه و کتاب دوستان دارند، با اینکه معمولا فقط برای کتب خطی در کتابخانه مجلس فهرست تهیه میشود دستور دادند که تا جلد هجدهم فهرست کتابخانه به کتب اهدائی آن شادروان اختصاص داده شود
فخری راستکار
شاید رهی معیری بین معاصرینش تنها شاعری باشد که علاوه بر آنکه لطف سخنش در ایران مورد قبول خاص و عام است شهرتش چنان بپرواز در آمده و بالا گرفته است که از فراز مرزهای ایران گذشته است. رهی معیری در کار هنر فعال بود به این معنی که علاوه بر آنکه در بیشتر محافل ادبی و هنری ایران عضو بود و به آن محافل رفت و آمد میکرد. دیگر اینکه با موسیقی ایرانی آشنایی داشت و بساختن ترانهها همت گماشت و ترانهها یا تصنیفهایی عالی و دلنشین مانند خزان عشق - شب جدایی - دارم شب و روز - نوای نی - من از روز ازل... از خود به یادگار گذاشت. بمناسبت اینکه رهی معیری جدا اهل مطالعه بود و اثر بسیاری از شعرای متقدمین و متاخرین را با دقت خوانده بود و بسیاری از شعرهای فارسی را از حفظ داشت طبعا در شعر او نشانی از شمس مولانا و صاحب بیشتر از دیگران در رهی و شعرهایش نفوذ کرده و اثر گذشتهاند. در درجه اول نفوذ و اثر سعدی در اثر معیری بخوبی پیدا و آشکار است خود رهی نیز به این نکته توجه دارد و آنرا متذکر شده است
سر خوش از ناله مستانه سعدی است رهی
همه گویند ولی گفته سعدی دگر است
ابیات زیر از روانی و شیرینی و تناسب الفاظ چنان برخوردار است که میشود گفت تا حدی در حد سخندانی و زیبائی است و خلاصه رنگ و بوی شعر سعدی در این شعرها بخوبی آشکار است
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سر ا پایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبائی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانه ات
تو شمع مجلس افروزی تو ماه مجلس آرایی
گاهی شعر رهی معیری رنگ و بوی و حال شعر حافظ را پیدا میکند مثل این است که در وقت ساختن این گونه غزلها حالی پیدا کرده است که با راه نشینی که با ساکنان حرم سر عفاف ملکوت باده مستانه میزده است و دلش گوهر اسرار عشق میگردد
دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید
نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید
روشنی بخش حریفان ماه و خورشید نبود
آتشی بود که از باده مستانه دمید
*****
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
و اما نفوذ و تاثیر سبک معروف هندی نیز در شعر رهی کاملاً محسوس است. در بیشتر غزلیات رهی به ابیاتی برمیخوریم که در آن مضامین و تشبیهات مخصوص سبک هندی و آن پیچ و تابهای تخیل آمیز و خیال انگیز و تفکر ظریف و دقیق خاص سبک هندی را مشاهده میکنیم
چرخ غارت پیشه را با بینوایان کار نیست
غنچه پژمرده از تاراج گلچین فارغ است
بطور کلی غزلیات رهی را از جهتی به سه دسته متمایز میتوان تقسیم کرد. اول غزلیاتی که در جوانی ساخته شده است و تا ۱۳۲۰ شمسی برشته نظم در آورده است
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق بجان خریدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خواب من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغدیدهام
دسته دوّم غزلهایی است که رهی جوانی را پشت سر گذاشته که از بهترین غزلهای رهی است سالهای ۱۳۲۰-۱۳۴۰
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبائی
من آزرده دل را کس گره نگشاید
مگرای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
***
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارمی
نه شام بی فرو غم را نشانی از سحر گاهی
****
نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب
بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب
فرار چرخ نیلی نالهٔ مستانه یی دارد
دل از بام فلک دیگر نمیآید فرود امشب
که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان
که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب
بیاد غنچه خاموش او سر در گریبانم
ندارم با نسیم گل سر گفت و شنود امشب
رهی معیری / سروده ۱۳۳۴
دسته سوم غزلهایی است که رهی در هفت سال آخر عمر ، هم ایامی که ظاهراً بیماری کم کم در او اثر میگذارد و بتدریج او را ناتوان میسازد ساخته است. رهی که آنهمه اهل معاشرت بود و مردم دوست کم کم بی حوصله میشود از آشنایان رمیده میشود از هیچ کس بوی مردمی نمیشنود و از همه دوری میکند
ز آشنایی مردم رمیده ایم رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمی آید
از فریب دوستان که آنان را در روزگار سیه بختی آزموده است سخن میگوید
مخور فریب محبت که دوستداران را
بروزگار سیه بختی آزمودم من
بباغبانی بی حاصلم بخند ای برق
که لاله کاشتم و خار و خس درودم من
نبود گوهر یکدنه ای در این دریا
و گرنه صدف آغوش میگشودم من
رهی معیری قطعهها و مثنویها و منظومههایی نیز ساخته است که علاوه بر روانی و شیرینی در آنها مضامین بدیع و عالی وجود دارد از جمله ماه قدح نوش، راز شب، شاخک شمعدانی، گنجینه دل، خلقت زن
سر انجام در (شب جمعه) پنج شنبه ۲۴ آبان ماه ۱۳۴۷ خورشید درخشان ذوق و ادب ایران رهی معیری برای همیشه خاموش گشت مردی نازنین و بزرگوار شاعری خوش ذوق و چیره دست زندگی را بدرود گفت
رفتند اهل صحبت و یاری پدید نیست
وز کاروان رفته غباری پدید نیست
آهی نخیزد از دل خاموش من رهی
زان آتش فسرده شراری پدید نیست
کتابخانه مجلس شورای ملی / تألیف فخری راستکار ، شرح حال و نقد شعر از: تقی تفضلی / تهران ۱۳۴۷
شاید رهی معیری بین معاصرینش تنها شاعری باشد که علاوه بر آنکه لطف سخنش در ایران مورد قبول خاص و عام است شهرتش چنان بپرواز در آمده و بالا گرفته است که از فراز مرزهای ایران گذشته است. رهی معیری در کار هنر فعال بود به این معنی که علاوه بر آنکه در بیشتر محافل ادبی و هنری ایران عضو بود و به آن محافل رفت و آمد میکرد. دیگر اینکه با موسیقی ایرانی آشنایی داشت و بساختن ترانهها همت گماشت و ترانهها یا تصنیفهایی عالی و دلنشین مانند خزان عشق - شب جدایی - دارم شب و روز - نوای نی - من از روز ازل... از خود به یادگار گذاشت. بمناسبت اینکه رهی معیری جدا اهل مطالعه بود و اثر بسیاری از شعرای متقدمین و متاخرین را با دقت خوانده بود و بسیاری از شعرهای فارسی را از حفظ داشت طبعا در شعر او نشانی از شمس مولانا و صاحب بیشتر از دیگران در رهی و شعرهایش نفوذ کرده و اثر گذشتهاند. در درجه اول نفوذ و اثر سعدی در اثر معیری بخوبی پیدا و آشکار است خود رهی نیز به این نکته توجه دارد و آنرا متذکر شده است
سر خوش از ناله مستانه سعدی است رهی
همه گویند ولی گفته سعدی دگر است
ابیات زیر از روانی و شیرینی و تناسب الفاظ چنان برخوردار است که میشود گفت تا حدی در حد سخندانی و زیبائی است و خلاصه رنگ و بوی شعر سعدی در این شعرها بخوبی آشکار است
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سر ا پایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبائی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانه ات
تو شمع مجلس افروزی تو ماه مجلس آرایی
گاهی شعر رهی معیری رنگ و بوی و حال شعر حافظ را پیدا میکند مثل این است که در وقت ساختن این گونه غزلها حالی پیدا کرده است که با راه نشینی که با ساکنان حرم سر عفاف ملکوت باده مستانه میزده است و دلش گوهر اسرار عشق میگردد
دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید
نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید
روشنی بخش حریفان ماه و خورشید نبود
آتشی بود که از باده مستانه دمید
*****
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
و اما نفوذ و تاثیر سبک معروف هندی نیز در شعر رهی کاملاً محسوس است. در بیشتر غزلیات رهی به ابیاتی برمیخوریم که در آن مضامین و تشبیهات مخصوص سبک هندی و آن پیچ و تابهای تخیل آمیز و خیال انگیز و تفکر ظریف و دقیق خاص سبک هندی را مشاهده میکنیم
چرخ غارت پیشه را با بینوایان کار نیست
غنچه پژمرده از تاراج گلچین فارغ است
بطور کلی غزلیات رهی را از جهتی به سه دسته متمایز میتوان تقسیم کرد. اول غزلیاتی که در جوانی ساخته شده است و تا ۱۳۲۰ شمسی برشته نظم در آورده است
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق بجان خریدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خواب من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغدیدهام
دسته دوّم غزلهایی است که رهی جوانی را پشت سر گذاشته که از بهترین غزلهای رهی است سالهای ۱۳۲۰-۱۳۴۰
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبائی
من آزرده دل را کس گره نگشاید
مگرای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
***
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارمی
نه شام بی فرو غم را نشانی از سحر گاهی
****
نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب
بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب
فرار چرخ نیلی نالهٔ مستانه یی دارد
دل از بام فلک دیگر نمیآید فرود امشب
که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان
که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب
بیاد غنچه خاموش او سر در گریبانم
ندارم با نسیم گل سر گفت و شنود امشب
رهی معیری / سروده ۱۳۳۴
دسته سوم غزلهایی است که رهی در هفت سال آخر عمر ، هم ایامی که ظاهراً بیماری کم کم در او اثر میگذارد و بتدریج او را ناتوان میسازد ساخته است. رهی که آنهمه اهل معاشرت بود و مردم دوست کم کم بی حوصله میشود از آشنایان رمیده میشود از هیچ کس بوی مردمی نمیشنود و از همه دوری میکند
ز آشنایی مردم رمیده ایم رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمی آید
از فریب دوستان که آنان را در روزگار سیه بختی آزموده است سخن میگوید
مخور فریب محبت که دوستداران را
بروزگار سیه بختی آزمودم من
بباغبانی بی حاصلم بخند ای برق
که لاله کاشتم و خار و خس درودم من
نبود گوهر یکدنه ای در این دریا
و گرنه صدف آغوش میگشودم من
رهی معیری قطعهها و مثنویها و منظومههایی نیز ساخته است که علاوه بر روانی و شیرینی در آنها مضامین بدیع و عالی وجود دارد از جمله ماه قدح نوش، راز شب، شاخک شمعدانی، گنجینه دل، خلقت زن
سر انجام در (شب جمعه) پنج شنبه ۲۴ آبان ماه ۱۳۴۷ خورشید درخشان ذوق و ادب ایران رهی معیری برای همیشه خاموش گشت مردی نازنین و بزرگوار شاعری خوش ذوق و چیره دست زندگی را بدرود گفت
رفتند اهل صحبت و یاری پدید نیست
وز کاروان رفته غباری پدید نیست
آهی نخیزد از دل خاموش من رهی
زان آتش فسرده شراری پدید نیست
کتابخانه مجلس شورای ملی / تألیف فخری راستکار ، شرح حال و نقد شعر از: تقی تفضلی / تهران ۱۳۴۷
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen