کارو دِردِریان (۱۶ آبان ۱۳۰۴ همدان-۲۷ تیر ۱۳۸۶ کالیفرنیا) نویسنده و شاعر ارمنی تبار Wikipedia |
/همره باد از نشیب و از فراز کوهساران
/ از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
/ از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
/ از زمین، از آسمان، از ابر و مه،
از باد و باران
/ از مزار بی کسی گمگشته در موج مزاران
/ می خراشد قلب
صاحب مرده ای را سوز سازی
/ ساز نه، دردی، فغانی، ناله ای، اشک نیازی
/
مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
/ می زند پر بر در و دیوار ظلمت می
زند سر
/ ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
/ این منم! فرزند مسلول
تو... مادر، باز کن در
/ باز کن در باز کن... تا بینمت یک بار دیگر
/ چرخ
گردون ز آسمان کوبیده این سان بر زمینم
/ آسمان قبر هزاران ناله، کنده بر
جبینم
/ تار غم گسترده پرده روی چشم نازنینم
/ خون شده از بس که مالیدم به
دیده آستینم
/ کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
/ اشک من در وادی
آوارگان، آواره گشته
/ درد جان سوز مرا بیچارگی ها چاره گشته
/ سینه ام از
دست این تک سرفه ها صد پاره گشته
/ بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
/
غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم
/ باز کن! مادر، ببین از باده خون
مستم آخر
/ خشک شد، یخ بست، بر دامان حلقه دستم آخر
/ آخر ای مادر، زمانی
من جوانی شاد بودم
/ سر به سر دنیا اگر غم بود، من فریاد بودم
/ هر چه دل
می خواست، در انجام آن آزاد بودم
/ صید من بودند مه رویان و من صیاد بودم
/
بهر صدها دختر شیرین صفت، فرهاد بودم
/ درد سینه آتشم زد، اشک تر شد پیکر
من
/ لاله گون شد سر به سر، از خون سینه بستر من
/ خاک گور زندگی شد، در
به در خاکستر من
/ پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
/ وه! چه دانی
سل چه ها کرده است با من؟ من چه گویم
/ هم نفس با مرگم و دنیا مرا از یاد
برده
/ ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
/ این زمان دیگر برای هر
کسی مردی عجیبم
/ از آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
/ غیر طعن و لعن
مردم نیست ای مادر نصیبم
/ زیورم، پشت خمیده، گونه های گود، زیبم
/ ناله
محزون حبیبم، لخته های خون طبیبم
/ کشته شد، تاریک شد، نابود شد، روز جوانم
/ ناله شد، افسوس شد، فریاد ماتم سوز جانم
/ داستان ها دارد از بیداد سل
سوز نهانم
/ خواهی ار جویا شوی از این دل غمدیده ی من
/ بین چه سان خون می
چکد از دامنش بر دیده من
/ وه! زبانم لال، این خون دل افسرده حالم
/ گر که
شیر توست، مادر... بی گناهم، کن حلالم
/ آسمان! ای آسمان... مشکن چنین بال و
پرم را
/ بال و پر دیگر چرا؟ ویران که کردی پیکرم را
/ بس که بر سنگ مزار
عمر کوبیدی سرم را
/ باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
/ سر به بالینش
نهم، گویم کلام آخرم را
/ گویمش مادر چه سنگین بود این باری که بردم
/ خون
چرا قی می کنم، مادر؟ مگر خون که خوردم
/ سرفه ها، تک سرفه ها! قلبم تبه
شد، مرد. مردم
/ بس کنین آخر، خدا را! جان من بر لب رسیده
/ آفتاب عمر
رفته... روز رفته، شب رسیده
/ زیر آن سنگ سیه گسترده مادر، رختخوابم
/ سرفه
ها محض خدا خاموش، می خواهم بخوابم
/ عشق ها! ای خاطرات...ای آرزوهای
جوانی!
/ اشک ها، فریادها، ای نغمه های زندگانی
/ سوزها... افسانه ها... ای
ناله های آسمانی
/ دستتان را می فشارم با دو دست استخوانی
/ آخر... امشب
رهسپارم، سوی خواب جاودانی
/ هر چه کردم یا نکردم، هر چه بودم در گذشته
/
گرچه پود از تار دل، تار دل از پودم گسسته
/ عذر می خواهم کنون و با تنی
در هم شکسته
/ می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
/ آرزو دارم که زیر
پای دلدارم بمیرم
/ تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من
/ تا نبیند بی
کفن، فرزند خود را مادر من
/ پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار، خوابش
/
تا سحر نالید و خون قی کرد، توی رختخوابش
/ تشنه لب فریاد زد، شاید کسی
گوید جوابش
/ قایقی از استخوان، خون دل شوریده آبش
/ ساحل مرگ سیه، منزلگه
عهد شبابش
/ بسترش دریای خونی، خفته موج و ته نشسته
/ دست هایش چون دو
پاروی مج و در هم شکسته
/ پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
/ می خورد
پارو به آب و می رود قایق به ساحل
/ تا رساند لاشه مسلول بی کس را به منزل
/
آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر
/ این منم، فرزند مسلول تو، مادر،
باز کن در
/ باز کن، از پا فتادم... آخ... مادر
/ م... ا...د...ر
زنده ياد كارو
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen